کلمات کلیدی:
گفتوگو با وحید جلیلی
علیرضا کمیلی
پیام اصلی فعالیتهای این چهرة فرهنگی هنری، این است که «دین همه دین است». او پیام انقلاب اسلامی را هم همین جامعیت میداند و معتقد است که عبادیات دین باید در کنار اجتماعیاتش باشد و عدالتش در کنار معنویتش ... خدای اقتصاد همان خدای فرهنگ است و خدای فرهنگ خدای سیاست ... کمتر جمع دانشگاهی کشور است که بحثهای او را در زمینه عدالتخواهی، جبهه فرهنگی انقلاب و اسلام ناب امام(ره) نشنیده باشد. سردبیر ماهنامه سوره است و قبل از آن، سردبیری روزنامه «ابرار» را به عهده داشته است. جنگ و شهدا موضوعی بود که با ایشان به بحث گذاشتیم
امتداد: آنهایی که در جنگ دیروز شرکت داشتند چه رفتارها و باورهایی داشتند؟
جلیلی: یکی از ویژگیهای دوره جنگ این بود که اعتقادات در آن عرصه ظهور و بروز داشت؛ بر خلاف دورههای دیگر که ممکن است خیلی از باورهای ما امکانی برای محک خوردن نیابند؛ چون وقتی جنگ نباشد شما میتوانید بگویید من عاشق شهادتم، عاشق جهاد در راه خدایم، به قیامت ایمان دارم و ... یعنی خیلی از گزارههای دینی را بدون آنکه بخواهی دربارة آنها امتحان بدهی بر زبان بیاوری. عرصه جنگ چون عرصه ابتلا هم بود، مشخص میکرد که اگر اعتقادی داریم چقدر واقعی و عمیق است. پس اولین ویژگی بچههای جنگ، نزدیکی میان رفتار و گفتار بود که در دورههای بعد متأسفانه چنین شرایطی را کمتر داشتیم. دوره جنگ ویژگی دیگرش این بود که بیشتر از آنکه بر اساس ادعا و گفتارها میخواستیم افراد را بشناسیم، بر اساس اعمالشان این شناخت را پیدا میکردیم؛ یعنی وقتی دیدیم طرف شش ماه خانوادهاش را رها کرده و به جبهه رفته است و از شغل و زندگی صرفنظر کرده و امنیت مالی و روانی خانوادهاش را فدا نموده است، به این نتیجه میرسیدیم که قاعدتاً او باید به یک باور و اعتقاد بزرگ رسیده باشد، بدون آنکه او بخواهد حرفی بزند. پس تفاوت مهم آنها این بود که امتحان دادند.
امتداد: ببخشید! اتفاقا مشکل اصلی ما هم همین جاست. یعنی وقتی شما میخواهی امروز که جنگی وجود ندارد خودت را محک بزنی ملاک چه باید باشد؟
جلیلی: ببینید، در هر دوره بعضی از اصول شاخص میشوند. آن زمان چون یک مسئله عینی پیش آمده و دشمن حمله کرده تا نظام و کشور را از بین ببرد، نیازی به توضیح و تبیین برای مردم وجود ندارد و شاخص فهمیدنی است و به طور واقعی اولویت جهاد نظامی مشخص میشود. حالا اگر کسی در این شرایط بیاید و سایر ارزشها مثلاً ترویج جلسات قرآن و کمک به ایتام و ... را مطرح کند که همگی ارزشهای مهمیاند و باید دربارهشان کار بشود، چه باید گفت. در دوره جنگ، به خاطر این فضای عینی، شاخص به جامعه منتقل میشد، اما در دوره بعد از جنگ، کار فرهنگی اهمیت پیدا میکند؛ چرا که وارد عرصههایی میشویم که به آن عینیّت جنگ نیستند. در جنگ همان گلولهها و همان تشییع جنازه و اعزام نیروها فضا را زنده نگه میدارند، چه نزدیک منطقه جنگی باشی، چه نباشی؛ ولی وقتی میدان، تهاجم فرهنگی شد یا میدان، عرصه مبارزه با فقر و فساد و تبعیض شد، دیگر به آن حد عینیّت جنگ نیست و مشخص نمیشود که حالا امروز شاخص چیست؟! در مکاتبی که ارزشها تبیین شدهاند، امّا رهبری مستمری ندارند، این اتفاق رخ میدهد، یعنی معارف حالت کشکولی پیدا میکنند و معلوم نمیشود که در هر دوره کدام شاخص اولویت یافته است و باید محور باشد. ما ادعایمان این است که ولایت فقیه نقشش این است که دین را از حالت کشکولی خارج کند و ارزشهای مهم را در هر دوره مشخص نماید و نخ تسبیح را نشان دهد. ما هم بر اساس آن انگشت اشاره ولی فقیه است که میتوانیم راه را پیدا کنیم و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» نشویم و اصول را به فروع تبدیل نکنیم. در دورة جنگ این اتفاق افتاد و علاوه بر اینکه واقعیت جنگ خودش را تحمیل میکرد، امام هم سعی داشتند تا جنگ مهمترین مسئله کشور بماند و ضریب درست خودش را بیابد. پس از جنگ هم ایشان سعی کردند فضای جدید و ارزشهای شاخص آن را تبیین کنند. آیتالله خامنهای هم همین گونه عمل کردند، یعنی سعی کردند تا شاخصها را نشان بدهند و وظیفة ما هم پیروی از این شاخصهاست. در دورهای یادم هست رهبر انقلاب گفتند امروز باید احادیث زهد خواند و ارزش اصلی زهد را معرفی کردند. حالا اگر شما بیایید و مثلاً در حالی که یک تیر هم از روبهرو نمیآید، ارزش شهادتطلبی را مطرح کردید، معلوم است که راه را گم کردهای. البته این قطعاً به معنای نفی ارزش والای شهادتطلبی نیست، امّا این یعنی اگر کسی شهادت طلب هم هست، امروز ارزش اصلی را باید همانی بداند که ولی فقیه خط میدهد. ... که ببینیم شاخص اصلی چه بوده و حالا چیست و در پی پیگیری آن باشیم. اگر در زمان جنگ کسی بگوید من اهل زهدم و یک روز هم جبهه نرود، همان قدر بی ربط و غلط است که کسی بعد از جنگ که چرب و شیرین دنیا زیر زبان مزه میکند بیاید مدام مرثیهسرایی کند و دم از شهادت بزند و به زهد بی اعتنا باشد!
پس اگر این شاخصها درست تبیین شدند و فهمیده شدند و در جهت آنها عمل صورت گرفت ما میتوانیم امید داشته باشیم که همان بزرگانی که در دوره جنگ ساخته شدند و پدید آمدند، باز هم دیده بشوند و همان ابتهاج معنوی که در دوره جنگ وجود داشت دوباره به دست بیاید.
امتداد: امروز به نام شهدا و برای جبهه کار زیاد صورت میگیرد و روایتهای مختلفی از آن دوران میشود. به نظر شما کدام روایت میتواند صحیح باشد و ویژگیهای آن چیست؟
جلیلی: یکی از مهمترین ویژگیهایی که روایت درست از جنگ باید دارا باشد «جامعیت» است. یعنی ببینید مثلاً اگر شما میخواهید وضعیت یک خانه را نشان بدهید ممکن است دوربین شما برود گوشهای از خانه را نشان بدهد که یک بچه دارد با اسباببازیاش بازی میکند و مخاطب شما احساس میکند چه خانه آرامی است. در حالی که ممکن است توی همان خانه در حالی که شما دارید این صحنه دلنشین را به مخاطب نشان میدهید آشپزخانه آتش گرفته باشد، لذا اگر شما آن را نشان ندهید، درست است که آن بچه در کمال آرامش دارد بازی میکند و شما دروغ نگفتهاید، امّا مجموعه روایات شما از این خانه دروغ است؛ چرا که بعضی از راستها را نگفتهاید. در جنگ هم من فکر میکنم باید این اتفاق بیفتد.
ببینید! ما در کنار آن مذهبیهایی که رفتند جنگ، مذهبیهایی را هم داشتیم که در جلسات زیارت عاشورای پشت جبههشان امام(ره) را لعن میکردند! و اتفاقاً بسیجی در تفاوتش با سایر مذهبیهاست که معنا میشود نه مقایسه با کفار و ضد انقلاب ها و وجه تمایزاتش در کنار آنها نمود مییابد...
امام(ره) در اواخر عمر شریفشان به تبیین مؤلفههای دو تفکر پرداختهاند نه اسلام و کفر و بلکه اسلام ناب و اسلام آمریکایی و آنها را در مقابل هم که اگر بتوانید این تعابیر حضرت امام (ره) را در کنار این بحث چاپ کنید تا مخاطبان عین این جملات را بخوانند مناسب است.
لذاست که اگر یادی از شهدا صورت میگیرد باید با نظام فکری و عملی ایشان همخوانی داشته باشد. من در جمع بچههای یکی از مساجد که یادواره شهدایی را ترتیب داده بودند گفتم که یا از شهدا یاد نکنید و دم نزنید و یا این ذکر و یادها را قابل جمع با مسائلی چون وجود فقر و فساد و تبعیض و بدبختی در جامعه معرفی نکنید. در منطق شهدا بی تفاوتی و سکوت در برابر ظلم و تبعیض و بی عدالتی جایی ندارد؛ پس هر یادی که به نام شهدا صورت بگیرد، ولی وجه ممیّزه ایشان از اسلام آمریکایی را در بر نداشته باشد و به دنبال تبعیت از شاخصهای مهم رهبری نباشد، نه تنها در خط شهدا و گسترش فرهنگ جبهه نیست، بلکه در مقابل این تفکر نیز هست!
سوتیتر
یکی از ویژگیهای دوره جنگ این بود که اعتقادات در آن عرصه ظهور و بروز داشت؛ بر خلاف دورههای دیگر که ممکن است خیلی از باورهای ما امکانی برای محک خوردن نیابند.
دوره جنگ ویژگی دیگرش این بود که بیشتر از آنکه بر اساس ادعا و گفتارها میخواستیم افراد را بشناسیم، بر اساس اعمالشان این شناخت را پیدا میکردیم.
حالا اگر شما بیایید و مثلاً در حالی که یک تیر هم از روبهرو نمیآید، ارزش شهادتطلبی را مطرح کردید، معلوم است که راه را گم کردهای.
کلمات کلیدی:
یادداشتهای یک شهید زنده (5)
خدا رحمتش کند حسین خرازی را. اگر حضرت امام(ره) صحبتی کرده بودند و در روزنامهها منعکس شده بود، آن بخش را از روزنامه جدا میکرد و سنگر به سنگر به رزمندهها نشان میداد و میگفت: بیایید، در تحلیل مسائل از خودتان چیزی نبافید و تابع نظرات امام باشید؛ چرا که سخن رهبر و ولی فقیه برای ما حجت است.
شاید اگر یادداشت این شماره همین یک جمله میبود کافی بود تا به خود نگاهی بیفکنیم و خودمان را با آنان که مدعی عشق به آنهاییم، مقایسه کنیم. قطعاً نتایج به دست آمده رضایتبخش نخواهد بود. اساساً ولی فقیه باید محور جامعه باشد تا سعادت و صلاح به ارمغان بیاید، و گرنه رهبری که تحلیلها و رهنمودهایش مورد توجه قرار نگیرد و به عرصه عمل در نیاید با سایر افراد جامعه چه تفاوتی دارد!؟
کم نیستند حزب اللهیهایی که در گوشه و کنار در حال انجام انواع فعالیتهای اجتماعیاند، امّا متأسفانه حقیقت آن است که تعیین اولویتهای کاری برای حرکت این عزیزان خودساخته و خود نوشته است؛ لذا میبینیم اگر امروز رهبری مسئله مبارزه بی امان با فقر و فساد و تبعیض را مطرح میکنند شاید بتوان امیدوار بود که اولین توجهات مردم یا مسئولان نسبت به آن چند سال بعد آغاز شود، تا چه رسد به تلاش برای عملیاتی و محقق کردن هر چه زودتر آن رهنمودها تا گام بعدی نیز توسط ایشان مطرح گردد و مسیر جامعه همواره سوی رشد باشد، نه در جا زدن یا حتی ارتجاع!
در باب شهدای ما و رابطه محکم آنها با ولی فقیه همین نشانه کافی است که بیش از 95 درصد آنها در وصیتنامههایشان عنوان امام و ولایت فقیه و دعوت مردم به تبعیت از ایشان را آوردهاند و اگر وصیتنامه شهدا چراغ راه ما هستند، حجت تمام است.
پله اول کار در این مسیر هم افق شدن با رهبری است. یعنی با مرور مبانی فکری، رفتارها و سخنان ایشان نوعی نزدیکی و قرابت ذهنی میان نگاه ما و ایشان به موضوعات ایجاد شود و آنگاه زمان تلاش عملی برای تحقق رهنمودهای اولویتهای مد نظر ولی فقیه است، وگرنه بسیار شاهد بودهایم که با نام پیروی از رهبری و به خاطر همین اختلاف و فاصله فکری آنچه در عمل بروز یافته با آنچه از کلام رهبری برداشت میشود فاصله داشته و دارد. از همین روست که در سیره شهدای ما توجه به سخنان و رفتارهای ولی فقیه جایگاهی ویژه داشته است.
همسر شهید مهدی باکری میگفت: مهدی شیفته امام بود. به من تکلیف کرده بود که سخنان امام را ضبط کنم یا اگر نتوانستم، روزنامهاش را بخرم. سخنان کوتاه امام را مینوشت و به دیوار میآویخت و میگفت: سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است، باید جلوی چشمانمان باشد تا آنها را ببینیم و از یاد نبریم.
آری، کم نیستند کسانی که در عین ارتباط با قرآن و اهل بیت(ع) هیچ نسبتی با اولویتهای اساسی کشور ندارند و نسبت به مباحث مهم مطرح شده از سوی رهبری بیتوجهاند. ولی فقیه مفسر صحیح اسلام نابی است که ریشه در آیات و روایت دارد و هر بند و هر جملهاش به بخشی از متون دینی قابل استناد است. هر فرد برای تقویت مبانی فکری خود نباید از ارتباط مداوم با متون دینی غافل شود، امّا در عرصه عمل اجتماعی آن چیزی میتواند ملاک حرکت باشد که مبتنی بر تحلیل جامعه از شرایط داخلی و خارجی و باورهای ما باشد که ولی فقیه دارای آن است و البته دستیابی به این دیدگاه چنانچه ذکر شد ممکن و شدنی است.
آری! این جبهه و جهاد را فرماندهای است که گراها را و برنامه عملیاتها را اگر او مشخص کند احتمال پیروزی بسیار زیاد است و اگر هر نیرویی بنا بر سلیقه و خواست شخصی خود عمل کرد، واویلاست! مربی فوتبال اگر تاکتیکها و برنامههایش برای تیم، اجرا شد میتوان نتیجه تیم را از او خواست، اما اگر نشد...
بچههای جنگ دیروز برای امام تب میکردند. با پیام امام نیرو میگرفتند و تا پای جان برای او تلاش میکردند، بچههای جنگ امروز هم اگر ولایی باشند باید اینگونه باشند. یا علی
سوتیتر
این جبهه و جهاد را فرماندهای است که گراها را و برنامه عملیاتها را اگر او مشخص کند احتمال پیروزی بسیار زیاد است و اگر هر نیرویی بنا بر سلیقه و خواست شخصی خود عمل کرد، واویلاست! مربی فوتبال اگر تاکتیکها و برنامههایش برای تیم، اجرا شد میتوان نتیجه تیم را از او خواست، اما اگر نشد...
کلمات کلیدی:
n سیده زهرا برقعی
به یاد زائران جمعه که مکه، مقتلشان بود.
کوچههای مکه، انتظار و شوق دیدار حجاج را در دل داشتند. با هم قرار گذاشته بودند مهماننواز باشند و راهها را دور نکنند. کوچههای مکه، هر سال منتظر همین روزها میماندند. ایام حج که شروع میشد، جان تازه در رگهای شهر میدوید. صلح و آشتی، دین و عشق، خلوص و حماسه یکجا بر سر شهر، باریدن میگرفت. شهر در خلسة «حضور» فرو میرفت و دعا میکرد که کاش این یک ماه، کمی بیشتر طول بکشد. توی این یک ماه، تپش قدمهای «مومنان»، روی سینه کوچهها و خیابانها، ضرب میگرفت و مکه میشد «شهر فرشتهها» ... مکه حق داشت هر سال منتظر همین روزها بماند.
همه چیزی مهیای مهماننوازی بود و «ذیالحجه» شروع شد. مسلمانان چون انشعاب رودخانهها که از هر طرف به دریا میریزند، واردمکه شدند و مکه «بهار» شد و گرمای مرداد را که بیداد میکرد، از یاد برد. هوا بوی «سبحان الله» میداد، بوی «لا اله الا الله»، بوی «فلاح و رستگاری»، بوی «لبیک اللهم لبیک»... مسلمانان آمده بودند برای انجام فرائض، طوافهای عاشقانه و سعی بین شک و یقین، برای برائت ازمشرکین ... که امر رهبر مسلمین بود. جدایی نبود بین این امر و سایر احکام. مسلمانان معترض وجود مشرکین بودند، استعمارگران، ظالمین و هر چه زورگو در دنیاست، باید از روی زمین محو میشدند. زائران به این نتیجه رسیده بودند که صدایشان در کنار هم رساتر میشود و چه زمانی بهتر از ایام حج که دریا لحظه به لحظه پر از قطرات خروشان معنویت و حضور شده است. شعار بود که توی کوچههای سراسر منتظر مکه، سرازیر میشد. همه سفید پوش، مثل لباس مرگ، ساده و بیآلایش ... زائران داشتند اعمالشان را زیر تیغ آفتاب کامل میکردند و «مرگ بر شیطان» سر داده بودند.
از آن طرف، شیطان نه خبر از دلهای عاشق مسلمانان داشت و نه خبر از قرار مهماننوازی خیابانهای مکه. شیطان در لفاف غفلت و سیاهی با اندیشههای کج و معوج، دستش به ماشه رفت و بوی «سبحان الله» را در فضا نشنید. خیال میکرد گلهای خوشبوی محمدی را که بچیند و پرپر کند، اندیشة ناب محمدی راهم از بین برده است. و چه کارها که شیطان نکرد؛
فشنگ، قطار قطار....
سنگ، سبد سبد ...
چوب و باتوم، هزار هزار ...
مسلمانان نمیخواستند کوتاه بیایند، به کاری که میکردند، معتقد بودند، قصد عقبنشینی نداشتند. خون بود که به سر و صورت خیابانهای مکه میپاشید، کودک بود که یتیم میشد، زن بود که بیهمسر میشد، مرد بود که بی یار و یاورمیماند ... خون مثل لالههای خودرو از گوشه و کنار خیابانهای مکه میروئید و مکه «لالهزار» میشد. خیابانهای مکه، آن سال سر قرار نماندند و شرمنده و خونین، در خود خمیدند. و کوچههای بن بست، خاموش اشک ریختند. شیطان بلور حرمت حرم امن الهی را شکسته بود و به خیال خودش بذر مرگ را در سینة عاشقان پاشیده بود ولی نمیدانست «در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود.»
کلمات کلیدی:
n حمیده رضایی
میخواستم از تو بگویم و از دردهایت، از غربت این همه سال که همنشین تنهاییات بود و تو بودی و چهار دیوارِ محبوس بازداشتگاه. میخواستم قلم بردارم و بگویم از شنیدهها، هر چند که فرق است میان دیدن و شنیدن، شنیدهها را باید از آنان شنید که دیدهاند.
آری، میخواستم از تو بگویم؛ امّا چشمم که به کلام رهبر و مقتدایت افتاد، دیدم چه جای گفتن، وقتی چون اویی که کلمات قصارش دیوارنوشتة دلِ هر عاشقی است، وقتی چون اویی که بیت بیتِ غزلش زمزمة مدام عارفان است، وقتی چون اویی اینگونه دم از سکوت میزند که: «ما را چه رسد که با این قلمهای شکسته و بیانهای نارسا در وصفِ شهیدان و جانبازان و مفقودان و اسیرانی که در جهاد فی سبیلالله جان خود را فدا کرده و یا سلامت خویش را از دست دادهاند یا به دست دشمنان اسلام اسیر شدهاند، مطلبی نوشته یا سخنی بگوییم...»، دیگر چه جای چون منی است.
نه، من نیز از تو نخواهم گفت. نه از تو و نه از همة آن غروبهای دلگیرِ بازداشتگاهها که بیقرارت کرده بود، نه از تو و نه از زخمِ تاولِ آن همه شکنجه که جسمت را اسیر خود کرده بود؛ اما روحت را نه.
نه، از تو نمیگویم، از خود میگویم که آنهمه سال بی تو چه کرد. از خود میگویم که ثانیه به ثانیة همة این سالهای تلخ را شمرد تا تو برگردی. میپرسی «کیام»؟ چه فرق میکند، مادر، خواهر، همسر، چه فرق میکند؟ هر کدام که باشی مگر این درد کم میشود؟ مگر آرام میگیرد این زخم که بی تو بر دل نشست.
چقدر هی کوچه را به امیدِ آمدنت چراغان کردم. چقدر هی پای پیاده کوچهها را به امید نشانی از تو رفتم، هر جا هر کاروانی آمده و هر همسنگری از تو آزاد شد، قاب به دست راه افتادم و هی سؤال که: آقا صاحب این عکس را نمیشناسی؟ آقا همسلول شما نبود؟ آقا زنده است؟ خبری از او دارید ... آقا ... آقا ...
چه گذشت بر من وقتی آمدی و سراپا درد بودی و سکوت. زخمت را از من پنهان کردی، امّا با چشمهایت میخواستی چه کنی؟ چشمهایت که نمیتوانست دروغ بگوید، نمیتوانست چیزی را پنهان کند، و من از چشمهایت خواندم ناگفتههایی را که نگفتی؛ شکنجه، درد، توهین، گرسنگی، تشنگی، سرما، گرما، انفرادی، ... و تو این همه را به شوق دیدار دوبارة وطن به جان خریده بودی؛ وطن، خانه، و پیر جماران.
هنوز یادم هستم که چطور قلبت ایستاد و پاهایت لرزید وقتی خواستی مقابلش بایستی، مقابل آن ضریحِ آرامِ نقرهایاش. هنوز هق هقِ دلتنگیات را از جماران میشنوم و هنوز میبینمت که چگونه در اعماقِ چشمهای جانشینِ خلفش به دنبال ردّ مهربانیِ نگاهِ اویی. او هم دلتنگ تو بود. چقدر دعا کرد برگردی، چقدر از خدایت برایت طلبِ صبر کرد، چقدر... چقدر...
نگاه کن، این کلام اوست که برای تو به یادگار گذاشته است: «اگر روزی اسرا برگشتند و من نبودم، سلام مرا به آنها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود.»*
آری، خمینی در فکرتان بود، همه در فکرتان بودیم. مگر میشد نبود، به خداکه نه. به خدا که همة این سالها او خواست که تاب آوردیم. او نگذاشت که سر به صحرا بگذاریم، او خواست، تنها او.
* صحیفة نور، ج 19.
سوتیتر
چقدر هی کوچه را به امیدِ آمدنت چراغان کردم. چقدر هی پای پیاده کوچهها را به امید نشانی از تو رفتم، هر جا هر کاروانی آمده و هر همسنگری از تو آزاد شد، قاب به دست راه افتادم و هی سؤال که: آقا صاحب این عکس را نمیشناسی؟ آقا همسلول شما نبود؟ آقا زنده است؟ خبری از او دارید ... آقا ... آقا ...
کلمات کلیدی:
شب را شکست،
اما خود
در انتظار طلوع نماند.
نوری که در طواف قلب محمد(ص) بود
به قلب طواف خویش
واصل شد.
پروانهها نور را
به حکم میثاق
میشناسند، و ز آغاز
با قصد سوختن
پر در مطاف میگشایند.
در آسمان، ملائکی که قمر را
با یک اشاره لولاکی
بشکافند،
راه را
با فاتحه گشودند
بانگ تلاوت از شفاق قمر
برخاست و...
تا آسمان هفتم
بالا گرفت
تا جنات «یس»
و حجرات نور
بر دامنه اعتراف
تا آنجا که نسیم «هل اتی» میوزد،
با عطر یاس
و گلهای محمدی...
تا بستانهایی که
از نهرهای «طه»
سیراب میشوند.
اما زمین، ای وای!
ماتم گرفت.
آناء الیل و اطراف النهار
پر شد
از گریههای غریبانه
و نوحههای یتیمانه.
روح نمازمان
قبض شد،
و لاشههای سرد رکوع و سجودمان
بیکفن و دفن
بر خاک ماند
و قلب،
گوری شد که در آن
جنازه فطرت را به خاک سپردند.
اعصار بینات
پایان گرفت و باز،
ماییم و عقدمان،
ماییم و عقلمان
این فرشته مطرود بال شکسته
بر مهبط زمین
در این جزیره تنها
کی باشد که ادریس بیاید!
ابوالفضل سپهر «بسیجی ترین شاعر روزگار»
اگر کسی شاعر بود و در فن شعر توانایی کافی داشت، میتواند درباره مضامین مختلف با خیالپردازی و تعمق و با استفاده از تکنیک، زبان، تصویر سازی و... ابیات زیبایی را پدید آورد که مخاطب را مهبوت قدرت شاعر نماید. و در شعر دفاع مقدس نمونههای بارزی از آن دیدهایم. اما اگر کسی شاعر بود و... ولی دلش برای شهادت بال بال نمیزد و خود را غلام و خادم آنها و خانوادههایشان نمیدانست و همپای دختر شهید، اشک یتیمی، همراه مادر و همسر شهید اشک غربت و هماهنگ با روح شهید فریاد بغض آلود «این تذهبون» سر نمیداد... هرگز معجزهآسا همآغوش شهدای گمنام نمیخفت.
ابوالفضل سپهر، برای من، برای تو و همه کسانی که نسل بعد از شهدا هستیم، الگوی گرانقدری است که میگوید: در باغ شهادت باز، باز است «اگر خالصانه خدمت کنید و پاک باشید و پاکباز». انشاءالله اگر عمری باقی بود و توفیق رفیق راه شد، شماره آینده فقط از سپهر میخوانیم:
اتل متل یه شاعر...
کلمات کلیدی:
حمیدرضا غریبرضا
نگاه امام خمینی(ره) به مناسبات سیاسی جهان اسلام، برخواسته از ایمان دینی و وعدههای آسمانی قرآن کریم بود. لحظه لحظه زندگیاش قیام برای خدا بود و همواره به همین یک توصیه قرآنی, مردم را فرا میخواند که میفرمود: تنها برای خدا به پا خیزید «قل إنما أعظکم بواحده أن تقوموا لله».
برای دنیایی که ساختار فکریاش بر اساس مبانی سکولاریسم و جدایی میان دین و زندگی اجتماعی بشر شکل گرفته بود, چنین انقلاب و تحول سیاسی و دینی در ابتدا غیر قابل هضم بود. در مراحل بعد هم به عنوان فصل جدیدی در تاریخ تحول سیاسی جهان معاصر شناخته شد. این فصل جدید، از سویی بشارتی بود برای آنان که امام خمینی مستضفعان جهان میخواندشان و تهدیدی بنیانکن بود برای نظام سلطه و الحاد جهانی. ترس از انتشار الگوی معتدل و دینی ـ سیاسی امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران, نظام جهانی را به تکاپوی بیسابقهای انداخت.
تلاش ما در این نوشتهها این است که برخی راهبردها و تاکتیکهای دشمن در فضاسازی علیه انقلاب و تفکر شیعی انقلابی را بازشناسی کنیم.
جنگ تحمیلی, پشتوانههای اعتقادی
از جنگ سخنهای بسیاری گفته شده، ولی مناسب است از زاویه باورهای شیعی و مخالفتهای اعتقادی و قومیتی با این باورها, به بررسی ریشههای جنگ بپردازیم.
یکی از شاخصههای تفکر اسلام ناب از دیدگاه امام خمینی(ره) پایبندی عملی به وحدت اسلامی بود. با اینکه امام عالمی شیعی بودند و از قبل از انقلاب درباره تفاوتهای فکری شیعه و سنی هم نگاشتههایی از خود به یادگار گذاشته بودند, ولی بصیرت دینی و عمق زمانشناسی امام موجب شده بود تا حرکت جهانی خود را بر اساس بهرهبرداری از تمامی نیروهای انقلابی و پرشور جهان اسلام تنظیم کند. امام به بسیج جهانی مستضعفان میاندیشید. حتی معتقد بود که در مبارزه سیاسی با استکبار جهانی, باید مستضعفان غیر مسلمان هم مشارکت داشته باشند. این مفهوم به هیچ عنوان به معنای فراموش کردن تفاوتهای اعتقادی شیعه و اهل سنت یا اسلام با سایر ادیان نیست. بلکه هدف بلند وحدت اسلامی، جلوگیری از فتنه آفرینی دشمن مشترک جهان اسلام و مشغول کردن مسلمان به اختلافات داخلی آنان است.
دشمن که عمق هدف امام خمینی را شناخته بود با برنامهریزی درازمدت و صرف هزینه فراوان تلاش کرد سمت و سوی جریان بیداری اسلامی را منحرف کند و نیروهایی را که باید دوش به دوش هم در جبهه مبارزه با استکبار بجنگد به جنگ خانگی و میان مذاهب مشغول سازد.
ایران با بیشتر کشورهای اسلامی دو تفاوت عمده داشت: تفاوت زبانی و تفاوت مذهبی.
دستگاههای اطلاعاتی و تبلیغاتی صهونیسم تلاش داشتند با تحریک احساسات مذهبی اهل سنت و به ویژه وهابیت بر ضد ایران اسلامی, حرکتی اعتقادی و پرهزینه را در سطح جهان بر ضد ایران به راه اندازند. بر اساس آمارهایی که چند سال گذشته ارایه شده بود، از حدود پنج هزار عنوان کتابی که بر ضد باورهای شیعه نگاشته شده است حدود سه هزار عنوان بعد از انقلاب منتشر شده است. در بیشتر این کتابها جریان وهابیت, شیعه را فرقهای انحرافی, کافر, ساخته شده به دست یهود, متاثر از مجوسیت و مسیحیت و یهودیت و .... نشان داده است. در ایام حج سالانه حدود ده میلیون کتاب به زبانهای گوناگون که درصد قابل توجهی از آن هجمه به باورهای تشیع است، در میان زایران خانه خدا توزیع میشود. مراکز تبلیغی و مساجد فراوان در سطح جهان به فعالیت ضد شیعی مشغولاند و هزاران کنفرانس و دوره آموزشی دانشگاهی و غیر دانشگاهی برای هجوم به تشیع برگزار شده است. در سطح رسانهای با استفاده از ماهواره و اینترنت به شدت به همین تفکرات دامن زدند, از وضعیت اهل سنت در ایران سیاهنمایی کرده و به جایی بیان خدمات فراوان نظام به اقلیتهای دینی و مذهبی به ویژه اهل سنت این گونه جلوه دادند که حقوق اساسی آن در ایران از بین میرود.
در شمارههای آینده به بررسی تاثیر انقلاب اسلامی و همچنین بازتاب این دشمنیها در جهان اسلام میپردازیم. به دنبال بررسی این نکته هستیم که این دشمنیها با مبانی تشیع انقلابی، تا چه اندازه مؤثر بوده است. آیا همین تبلیغات منفی به گسترده شدن این اندیشه نینجامیده و جنگ کنونی انقلاب اسلامی در میان تودههای مسلمان و جوانان روشنبین جهان اسلام چگونه است؟
کلمات کلیدی:
نگاهی به منطقة عملیاتی شرهانی
عشایر عراقی هممرز با ایران، سرزمینی را به خاطر دارند که در اطراف گنبدی کوچک و طلایی، صدها پرچم به اهتزاز درآمده دارد. عراقیها به مقر تفحص لشگر 14 امام حسین(ع) مستقر در شرهانی، موقف الاعلام(سرزمین پرچمها) میگویند، و آن را از مقدسات ملت ایران میدانند.
از دوکوهه که کاروان حرکت کند، به طور متوسط یک ساعت بعد میرسد به روستای عین خوش و بعد از پل زرد رنگ، میرسد به سهراهی شهید خرازی، و در جادة شهید خرازی، بعد از چند کیلومتر، به دروازة آسمان، پل شهید ایوبی، میرسد.
بچههای ارتش در کنار مقتل شهدا، ایستگاه ایست و بازرسی دارند. پس از ایستگاه، به جادهای قدم میگذارید که در عملیات محرم محور میانی بوده و .... تا مقر تفحص ده تا پانزده دقیقه فرصت دارید که خوب به اطراف نگاه کنید و آثار جنگ و سنگرهای قدیمی را ببینید. مقتل بسیاری از شهیدان و مقتل فرمانده گردان «یا زهرا»ی حسین صادقی هم در حاشیة همین جاده است. این جاده قلب منطقهای است که چهار عملیات بزرگ و حدود ده عملیات کوچک و چندین تک دفاع متحرک عراق را به خود دیده است. این سرزمین را عراقیها چند بار تصرف کردهاند.
در عملیات محرم، سیصد متر از خاک ایران و دویست متر از خاک عراق، به دست رزمندگان اسلام افتاد؛ ولی در 21 تیرماه 67 عراق تک سنگینی زد و تا پل ایوبی جلو آمد. بعد از حملة عراق به کویت بود که شرهانی به ایران بازگشت.
بهنام کریمیان میگفت: شهید صیاد را دیده که به سنگرهای بچههای ارتش سر میزده، ولی سر و صدا از این سنگر به آن سنگر میرفته. حاجی ضابط هم گفته بود: «دل من اینجاست و با حرکت کاروان، همراه کاروان از منطقه خارج میشود. اگر به شرهانی رفتید، سلام ما را به شهدایی که در تپههای روبهرویتان آرمیدهاند برسانید و وقتی در معراج خلوت کردید، سلام ما را به هزاران شهیدی که به آن معراج قدم گذاشتهاند برسانید.»
کلمات کلیدی:
«آن سه مرد»، اثر: گلعلی بابایی، نشر: مؤسسة فرهنگی شهید آوینی، 1600 تومان.
این کتاب، روایتگر داستان پر ماجرای زندگانی سه جوانمرد شهید حماسة دفاع مقدس ملت ایران است. سرداران شهید غلامعلی پیچک، اسماعیل قهرمانی و مهدی خندان.
«همة لباسها خیس بود و بچهها از سرما میلرزیدند، ولی با این وجود شاد شاد بودند. گرمای ایمان و شوق پیروزی بر دشمن دلهایشان را گرم کرده بود. بعد از رسیدن به جادة دژ، مرحلة دوم کارمان را شروع کردیم. بین جادة دژ و جادة مرزی، مواضع بسیار مستحکمی از دشمن وجود داشت که پر از تانک بود. این تانکها در پارکهای موتوری دشمن متوقف شده بودند. آنجا ایستگاه موتوری و ترابری دشمن بود. پشت جاده مرزی هم پست اورژانس صحرایی لشگر عراقیها قرار داشت. قبضههای کاتیوشا و توپخانههای دشمن هم در پشت جاده مستقر بودند. علاوه بر اینها حداقل دو تیپ زرهی دشمن هم در آنجا استقرار داشت. در چنین شرایطی ما باید به جنگ با آنها میرفتیم.»
?
«آذرخش مهاجر»، اثر: حسین بهزاد، نشر: مؤسسة فرهنگی شهید آوینی، 2100 تومان.
کتاب، روایتگر داستان پر فراز و فرود زندگانی شیر در زنجیر، و پرچمدار فتح خرمشهر، احمد متوسلیان است.
«زن برگشت به او گفت: شوهر بی غیرتم، من و این بچة صغیر را توی این شهر گذاشته، رفته تفنگچی کومله شده. به خدا خیلی وقت است که یک شکم سیر غذا از گلوی من و این بچه پایین نرفته آقا!
احمد تا این حرفها را شنید، بغضش گرفت. اشک توی چشمهایش جمع شده بود. بلافاصله دست کرد توی جیب اورکتش، عین مبلغی را که بابت حقوقش گرفته بود، دو دستی گرفت طرف آن زن و گفت: به خدا من شرمندهام، نمیدانستم که شما چنین مشکلی دارید. این پول ناقابل را بگیرید، هدیة مختصری است. فعلاً امور خودتان را با آن بگذرانید. نشانیتان را هم بدهید به برادر دستواره. او مسئول تأمین ارزاق شهر است. بعد از این مواد خوراکی شما را خودش میآورد دم در خانهتان به شما تحویل میدهد. آن زن، خشکش زده بود. احمد با التماس پول را به او داد، نشانیاش را هم نوشت و داد به من... به خدا قسم کم نبودند خانوادههایی در مریوان که احمد خرج آنها را میداد.»
?
«سجاده سبز»، اثر: کنگرة سرداران شهید و 2300 شهید استان خراسان و شبکة دو سیما، 400 تومان.
سجاده سبز را شاید بتوان جزء نخستین مجموعههای تصویری کودک و نوجوان دفاع مقدس به شمار آورد. این کتاب با همکاری و مشورت هنرمندان کشور و به صورت چهار رنگ به چاپ رسیده است.
«من سالهاست که سجاده میدوزم، زندگانی ما از این راه میگذرد. همیشه دلم میخواست که یک شیر پاک خوردهای دو رکعت نماز مقبول روی این سجاده بخواند، حالا میتوانم در جبهه به این آرزو برسم. این جانماز تقدیم به شما که ایثارتان و گذشتتان نشانة قبولی نمازتان است.»
?
«عکس یادگاری»، اثر: منیژه درتومیان، 450 تومان.
مجموعة شعر کودک با موضوع دفاع مقدس است که با تصویرگری طاووس صدیقی برای کودکان طراحی شده و کنگرة سرداران شهید و 2300 شهید استان خراسان آن را به چاب رسانده است.
«دیشب دیدم توی خواب
پستچی کوچه ما
پاکتی داد به دستم
گفت نامه داده بابا
پاکت توی دستم
بوی دلیری میداد
مهر صلیب سرخش
بوی اسیری میداد
بابا نوشته بود که
در اردوگاه موصل
هر شب دعا میکند
برایم از جان و دل
نوشته بود: علی جان!
دلم گرفته اینجا
کاشکی کنارت بودم
به قربان تو بابا!»
کلمات کلیدی:
ناصر مشفق
«اردوهای راهیان نور دارد شروع میشود.»
این خبر را که میشنوی، اندکی درنگ کن!
به یاد آن گامی باش که وقتی کاروان شما در منطقه متوقف میشود بر زمین میگذاریاش؛ آن اولین گام. بیندیش که بر کدامین خاک قدم میگذاری؟ نکند اینجا وادی مقدسی باشد و... امان از لحظة غفلت.
?
به رنگ خاک خیره شو! گویی استخوان بدن انسان را پودر کرده و بر آن پاشیدهاند و راستی مگر نشنیدهای که بمبها و خمپارهها و تانکها و آرپیجیهای سپاه خصم با بدن رزمندگان سپاه اسلام چه کرده است؟ اگر با چشم دل بنگری، شاید ذراتی از چشمان محمد ابراهیم همت را نیز بیابی. میگویند: او نیز بیسر، راهی محضر حضرت حق شد... یا حسین شهید!
?
کمی بیشتر خیره شو! آیا رنگ خاک را ...؟ شک نکن! درست دیدهای. سرخ است؛ همچون خون. مگر نشنیدهای که پیکر صدها شهید و جانباز، در این مناطق بر زمین افتادهاند؟ راستی آن خونها کجاست؟ سرنوشت اولین قطرهاش مشخص است: همة گناهان شهید را پاک ساخته و او را شایستة نشستن بر بال ملائک میکند و راهی ملکوت اعلی و دار قرب الاهی.
?
اینجا وادی عشق است. کمی به اطراف بنگر! آیا هنوز اثری از آن قبرها که رزمندگان خدا برای راز و نیاز شبانهشان و اتصالشان به حضرت حق کنده بودند، میبینی و زمین را نمناک؟ بهراستی آن اشکها بر کدامین خاک ریخته شدهاند؟
?
اگر با چشم دل بنگری، این خاک، قطعهای از بهشت است بر روی زمین و اگر راستش را بخواهی، با پای دل باید در این وادی قدم زد... «فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی.» کفش دنیا بکن و از اسارتش بیرون رو که اینجا وادی مقدس عشق است و دنیا نیز به قدر کفش پینه شدهای نمیارزد.
?
چون فرود آمدی، اندیشه کن ... در حال مردانی که روزی شاید در همین جا که امروز تو قدم میزنی، گام برداشتهاند! مردانی ... «کزبر الحدید»، دلاورانی که ایمان محکم و گامهای استوارشان لرزه بر قلدران جهان ترس و ظلمت میانداخت. آنانکه چون مرتضی آوینی جهاد را اینگونه میدیدند: «آیا میتوان جهان را در کف جهال و فساق و قدارهبندها رها کرد و دم بر نیاورد؟ اگر نه، همة ما در برابر اقامة عدل مسئول هستیم و کربلا زخمی بی التیام بر سینة همه بشریت است.»
جز این است که آنان شب و روز در تلاشی خستگی ناپذیر، برای رضای خدا در مقابل دشمنان انقلاب و برای نیل به آرمانهای جهانی اسلام مبارزه کردند و ... این مبارزه هنوز جاری است... کل ارض کربلا.
?
و این شاید سخن گویای تربتی باشد که طوطیای چشم ملکوتیان و عرشنشینان است: «کربلا هنوز جاری است.»
ستون اخبار این شماره خالی است؛ اما نه اینکه خبری نباشد، نه؛ از قضا، ماههای بهمن و اسفند، از آن جهت که در آنها عملیاتهای زیادی صورت گرفته، پر است از اخبار یادوارههای شهدا که هر شهر و منطقهای برای خودش برگزار میکند. مثلاً چند تا از یادوارههای شهدای کربلای پنج را در همین تهران یا قم، خودمان شرکت کردهایم. یا خبرهای بسیار دیگر، مثل این خبر که دکتر احمدی نژاد، وقتی آمد قم، سرزده رفت منزل یک خانوادة شهید که در وضعیت نامناسبی زندگی میکردند و دستور پیگیری و رسیدگی داد. از این دست خبرها و خبرهای اردوهای راهیان نور، که کم کم در حال تدارک این سفر معنویاند، دور و برمان پر است.
خبرنگار افتخاری شهدا باشید و اخبار یادوارهها، گرامیداشتها، مراسمهای مربوط به خانوادههای شهدا، اردوهای راهیان نور، یا اخبار دیگری را که به گونهای مربوط به شهدا میشود، برای ما بفرستید.
ستون اخبار ما، دست شما؛ خودتان تکمیلش کنید.
یا علی
کلمات کلیدی: