سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از او پرسیدند عدل یا بخشش کدام بهتر است ؟ فرمود : ] عدالت کارها را بدانجا مى‏نهد که باید و بخشش آن را از جایش برون نماید . عدالت تدبیر کننده‏اى است به سود همگان ، و بخشش به سود خاصگان . پس عدل شریفتر و با فضیلت‏تر است . [نهج البلاغه]

مهدی فرجی

این خاک بهشت است که قیمت شدنی نیست

ریگ ملکوت است؛ عقیق یمنی نیست

افتاده ابوالفضل ابوالفضل در این دشت

دیگر علم هیچ یک انداختنی نیست

در خاک؛ تو را دفن نکردیم و دمیدی

این گل؛ گل خودروست؛ گل کاشتنی نیست

یک دست تو این گوشه و یک دست تو آن سو

بین‌الحرمینی که در آن سینه‌زنی نیست

دعوت شدة مجلس خوبانی و آنجا

رختی به برازندگی بی‌کفنی نیست

برخاستی و جان تو را خواست؛ وگرنه

هر رود به صحرا زده دریاشدنی نیست

 

 


 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:21 صبح     |     () نظر

بلند شدم رفتم تو حیاط،‌ پشت در دیدم یه مجله افتاده. عکس سید حسن نصرالله پشت جلدش زده شده بود. سریع برداشتم دیدم امتداده. پسرم خیلی خوشحال می‌شه وقتی امتداد می‌آد. گفتم اول نگاهش کنم، بعد به‌ش بدهم. هنوز چشم‌هام خواب‌آلود بود. دیدم پشتش نوشته: «تو ننگ عربی سید حسن!» می‌خواستم قالب تهی کنم! خدایا امتداد، برای سیدحسن نصرالله چی نوشته!؟ ما فقط همین را داریم که توی کشورهای عربی از حقوق مسلمان‌ها دفاع کند. با بلایی که اسرائیل داره به سرمون می‌آره، ما بعد از خدا فقط همین را داریم! واقعاً هم همیشه برایش دعا می‌کنم. این را هم از یاران امام زمان می‌دانیمش. خلاصه می‌خوندم و می‌خوندم. خیلی ناراحت بودم.‌ قلبم همین‌جور می‌زد. چرا این جوری نوشته؟ چرا نوشته تو ننگ عربی؟ تو شباهتی به اعراب بزرگ نداری! نه شکمت آن اندازه است که... به‌جای اینکه در حرمسرایت بگردی و رقص ممالیک گرجی و...! خوندم و خوندم، و تازه دو ریالی‌ام افتاد که این شعر را به حالت طعنه به اعرابی نوشته‌اند که به جای حمایت از سیدحسن، از اسرائیل دفاع می‌کنند و منظورش این است که: شما این صفات را نداری و یک راه و روش دیگر داری که بر ضد کارهای ماست. تازه معنای شعر را فهمیدم و بعد اشک‌هایم همین طور می‌آمد و می‌خواندم و اشک‌هایم همین طور جاری بود. شاعرش را تحسین کردم. ... آمدم پسرم حسام را بیدارش کردم. خواستم ببینم عکس‌العملش چیست. امتداد را که دید خوشحال شد. شعر را خواند و ... گفتم: نترس، چیزی نیست، برایش توضیح دادم، خیلی خوشش آمده بود... گفتم زنگ بزنم از شما تشکر کنم. دستتان هم درد نکنه. خیلی ممنون. واقعاً کار جالبی بود. از انتشار مجله‌تان هم تشکر می‌کنم که هر ماه به دستمان می‌رسد و ما را به یاد گذشته‌هایمان می‌اندازد. چون ما خوزستانی‌ها همیشه فکر می‌کنیم همه چیز فراموش شده؛ چون خیلی درد و رنج هجرت کشیدیم، سختی کشیدیم؛ ولی با این مجله، شما به ما امیدواری می‌دهید. گاهی فکر می‌کنیم کلاً جنگ فراموش شده، آدم‌های جنگ فراموش شده‌اند. چون خوزستانی‌ها اکثر مردانشان توی جنگ بودند و خانواده‌ای نیست که جانباز یا شهید نداشته باشد، یا کلاً درد جنگ را نکشیده باشد... مجلة شما آن روزها را برای ما زنده می‌کند. خلاصه می‌خواستم از شما تشکر کنم و واقعاً هم دستتان درد نکند، خدا همه‌تان را حفظ کند...

 

 

هنوز چشم‌هام خواب‌آلود بود. دیدم پشتش نوشته: «تو ننگ عربی سید حسن!» می‌خواستم قالب تهی کنم! خدایا امتداد، برای سیدحسن نصرالله چی نوشته!؟

 

 

 

 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:18 صبح     |     () نظر

دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم. من محتاج نیست شدنم. من محتاج توام. خدایا! بگو ببارد باران؛ که گوید شوره‌زار قلبم سال‌هاست که سترون مانده است. من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم.

خدایا! دیگر طاقت ندارم، بگذار این خشکزار وجودم، این مرده قلب من دیگر نباشد! بگذار این دیدگان دیگر نبیند. بس است هر چه دیده‌اند. بگذار این گوش‌ها دیگر نشنوند. بس است هر چه شنیده‌اند. بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند. بس است هر چه جنبیده‌اند.

خدایا! دوست دارم تنهای تنها بیایم، دور از هر کثرتی؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی.

خدایا! اگر بگویی: لیاقت نداری، خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته‌ام؟!

خدایا! دوست دارم سوختن را، فنا شدن، از همه جا جاری شدن، به سوی کمال انقطاع روان شدن را...

      شهید احمد رضا احدی



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:17 صبح     |     () نظر

ـ از یک طرف، حواسمان به  جشن‌های نیمه‌شعبان و پیشواز رفتن ماه رمضان است و از سوی دیگر، ویژه‌نامة دفاع مقدس هم کلی سرمان را شلوغ کرده است. راستش را بخواهید، جلسه گذاشتن و مشاوره گرفتن با بر و بچه‌های دوران جنگ، برای پیدا کردن سوژه‌های نو و مطالب نو هم عالمی دارد. وقتی خاطرات جدید و عکس‌های جدید و سیر و سلوک شهدا را می‌خوانیم، احساس می‌کنیم اصلاً این دل‌نگرانی‌ها پیش آنها نبوده، و به خودمان می‌گوییم «ما کجا و آنها کجا؟!» فاصله را که نگاه می‌کنیم، تنها یک قطره اشک از گونه‌هایمان جاری می‌شود. می‌خواهیم قلم را زمین بگذاریم و برویم سراغ یک شغل دیگر...

باور کنید شعار نمی‌دهیم و اصلاً سجاده آب نمی‌کشیم، اما فاصله خیلی زیاد است؛ به اندازة ما با ستاره‌های آن سوی کهکشان. دلمان به اینکه خودمان را به آنها می‌چسبانیم، خوش است، و به نامه‌‌های شما که هر هفته وقتی بازشان می‌کنیم و تاثیر امتداد را می‌بینیم، یا صدای خواننده‌ای را از آن سوی خط و تلفن گویا می‌شنویم، روحیه می‌گیریم و می‌گوییم «برویم سنگر امتداد و سلاح قلم به دست بگیریم.»

ـ راستی این روزها از بستة‌ پیشنهادی خیلی حرف می‌زنند. ما هم یک بستة پیشنهادی داریم ـ البته از نوع عزیزانه‌اش ـ به تمام رفقایی که دوستشان دارید: «اشتراک امتداد». اگر هر کسی دست یک نفر را بگیرد و به خوانندگان امتداد اضافه‌اش کند، می‌دانید چه اتفاقی خواهد افتاد؛ حتما که نباید شبکه‌های هرمی، سود اقتصادی داشته باشد که...

یا علی

 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:16 صبح     |     () نظر

تقدیم به «سید حسن نصرالله»

حسین اسرافیلی

 

سید نگاه می‌کند و برق می‌جهد

سید نگاه می‌کند و رعد می‌زند

سید نگاه می‌کند و مرگ می‌رسد

چون رعد ناگهان

گوساله‌های سامری

از وحشت بزرگ

در دشت می‌دوند

تیز نگاه می‌کند

از پشت ابرها

رنگین کمان تازه‌ای از عزت و شرف

بر خاک قدس پاک

دامن گشوده است

سید!

تو نام دیگر اعجاز و عزتی

با ریشه‌های کهنة گسترده در زمین

ای قائد العرب:

خندق،

به استقامت تو چشم دوخته است

در عرصة ستیز

خیبر

شکوه دیگری از دست‌های توست

فرمانده عزیز!

سید!

تو در کجای زمان ایستاده‌ای

بی‌هیچ واهمه

ای یادگار حیدر!

فرزند فاطمه!

اینجا زمین به نام تو سوگند می‌خورد

نامت تبسمی‌ست که بر صلح می‌وزد

تا بی‌حضور ننگ و خیانت

بر جنوب بنشیند

نام تو

آبنوس تنومند ریشه‌دار

با نقش پایداری و پیکار

نام تو عطر پونه و آویشن

نام تو

بازخوانی آیات کربلاست

نام تو انهدام بالگرد

نام تو

انفجار زره‌پوش و ناوچه است

نام تو

آب و آینه و نور و پنجره‌ست

نام تو روشنی‌ست

نامت

نسیمی از ملکوت است

می‌وزد

نامت تبسمی‌ست

معطر و سرخ و سبز

نامت

بهار گم شده خاورمیانه است

نامت مدیترانه است

با موج‌های خط‌شکن و توفان

 

 

صفحه شعر این شماره را بخوانید، به یاد همه شهدای عملیات والفجر دو (منطقه حاج عمران) و شهدای مظلوم مقاومت اسلامی لبنان.

 

تابستان است و فضای شهر بدجوری آدم را کلافه می‌کند. تابستان است و آدم‌ها... عجیب گرمشان شده!!!

این هم یک «طرح» از رضا علی اکبری:

در بخورِ الکل و هجومِ رنگ

در وفور دود و شهوت و شرنگ

شهر من!

بی‌درنگ

عطر یک شهید را

زیر بینی‌ات

بگیر.

 

مهدی فرجی

شاعر جوان و غزلسرای خوب کاشانی، که غزل‌های زیبا و پرمعنایی را از او خوانده‌ام؛ مهدی را دورادور می‌شناسم و آنطور که دوستانش می‌گویند جوان خوبی ‌است فقط کمی تند مزاج است و همین باعث می‌شود که گاهی حق خودش و شعرش نادیده گرفته شود:

خاک بهشت

این خاک بهشت است که قیمت شدنی نیست

ریگ ملکوت است؛ عقیق یمنی نیست

افتاده ابوالفضل ابوالفضل در این دشت

دیگر علم هیچ یک انداختنی نیست

در خاک؛ تو را دفن نکردیم و دمیدی

این گل؛ گل خودروست؛ گل کاشتنی نیست

یک دست تو این گوشه و یک دست تو آن سو

بین‌الحرمینی که در آن سینه‌زنی نیست

دعوت شدة مجلس خوبانی و آنجا

رختی به برازندگی بی‌کفنی نیست

برخاستی و جان تو را خواست؛ وگرنه

هر رود به صحرا زده دریاشدنی نیست


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:11 صبح     |     () نظر

هستی نه از پیاله، نه از خم شروع شد

از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به آینه

آن‌قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت

آن‌گاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت

بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب هیچ‌یک

دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

اطفال دست خود چه بگویم که ماجرا

از ربّنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار

تا گفتم «السلام علیکم» شروع شد

فاضل نظری


به کوشش: عبدالرضا مهجور

می‌گویند تا دلسوخته نباشی، شاعر نخواهی شد و این حقیقتی است انکارناپذیر. بزرگانی مثل «رحیم چهره‌خند» که از بازماندگان نسل عاشقان خمینی(ره) هستند، شاهدی ‌برای این مدعا به حساب می‌آیند.

شعری که از ایشان خواهید خواند، به سبک ابوالفضل سپهر و به یاد اشعار او سروده شده است که در سطر سطر آن آثار فوران رنج مشاهده می‌شود. به غیر از بعضی اشکالات فنی و زبانی، تنها ایرادی که می‌توان برای این شعر ذکر کرد، نوع نگاه شاعر به واژه‌های شهید و جانباز است، توضیح اینکه وقتی به اشعار سپهر مراجعه می‌شود، می‌بینیم که نگاه او و زاویة فکر او نسبت به این مفاهیم، حالتی نیایش‌گونه، توأم با صداقتی زلال و بغض‌آلود است و او هیچ‌گاه در مقام یک واعظ و یا ناصح از جنگ برگشته صحبت نمی‌کند!!! بگذریم...

شاید سال‌ها بگذرد تا ابوالفضلی دیگر در این سپهر طلوع کند...

 

اما ابوالفضل سپهر

دربارة بسیجی‌ترین شاعر روزگار نمی‌دانم چه بگویم یا چه بنویسم، به جز یک اعتراف: ابوالفضل جان، یکی از دوستانت به من زنگ زد و گفت که بستری شده‌ای و... خدا می‌داند که من هم پی‌گیری کردم و برای حضرات مسئولین نامه نوشتم و... اما!

شاید می‌توانستم بیشتر تلاش کنم و... اما نشد... خواهش می‌کنم مرا ببخش!

 

 


اگر برات مهمه، دردا و بی‌دوایی

این قصه یه مرده، موجی‌ و شیمیایی

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:4 صبح     |     () نظر

امیر اکبرزاده

 

چقدر چله‌نشینی؟ ... چهل ...چهل ... تا چند؟

چقدر جمعه گذشت و نیامدی، سوگند

به دانه دانه تسبیح مادرم، موعود!

که بی ‌تو هیچ نیامد به دیدنم لبخند

که روزها همه مثل هم‌اند ـ سرد و سیاه ـ

غروب‌ها و سحرهاش خسته‌ام کردند

کشانده‌اند مرا روزها به تنهایی

گمان کنم که مرا منتظر نمی‌خواهند!

 

تو نیستی و جهانم پر از فراموشی‌ست

جهان عاشقی‌ام را غروب‌ها آکند...

تو نیستی که قیامت کنی به آن قامت

تو نیستی که درختان به خویش می‌بالند!

تو نیستی و... چقدر از زمان من باقی‌ست

چقدر بی‌تو بگویم غزل غزل، یک بند

به چشم‌های کسی احتیاج دارد که

زند به شاخة ادراک خاکی‌اش پیوند

به چشم‌های کسی که شبیه یک منجی

زلال، آبی، روشن ـ شبیه تو ـ باشند

 

چقدر چله نشینی؟ چقدر ندبه و اشک؟

چقدر بی‌تو سرودن قصیده‌های بلند؟



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:4 صبح     |     () نظر

یادداشت‌های یک شهید زنده(5)

اگر از زحمتکش‌ها و خون دل‌خورده‌های انقلاب و جنگ بپرسی: «متولد چه سالی هستی؟» اغلب می‌گویند: سال 57. اول فکر می‌کنی پیرمرد هفتاد ساله با تو شوخی می‌کند، اما واقعیت این نیست. او با این جمله تمام اعتقادات و مبانی و اصول خود را به تو می‌گوید. او انقلاب خودش را شناخته. خیلی‌ها بودند که انقلاب در حکومت ایران در درون و باطن آنها هم انقلاب ایجاد کرده. از شهدای ما آنقدر از این گونه آدم‌ها هست که به شمارش نمی‌آیند. نمونه‌اش همین سید مرتضی آوینی. در واقع انقلاب ما بیش از آنکه در برون بروز کند، در درون انسان‌ها و قلوبشان زلزله ایجاد کرد و دشمنان اسلام هم بیشتر از همه، از این جنبة انقلاب می‌ترسند. خوب! حاشیه نرویم که از اصل مطلب جا نمانیم...

امیرمؤمنان(ع) در حدیثی می‌فرمایند: «ما من حرکه الا و انت فیه محتاج الی معرفه»، یعنی اینکه هیچ حرکت و عملی نباید انجام دهی، مگر آنکه در آن حرکت معرفت و شناخت کاملی داشته باشی. دلیل این امر هم بسیار ساده است؛ چرا که انسان تا مبدأ و مقصد و هدف و راه‌های رسیدن به آنها و امکانات و مشکلات و همه اینها را نشناسد، نمی‌تواند قدم از قدم بردارد و اگر به فرض اینکه حرکتی هم انجام داد، اگر نگویم بر خلاف هدف است، می‌توان گفت خیلی کُند و یا بی‌ثمر است.

برای مثال، شما می‌توانید رزمندگان را در جنگ تصور کنید یا جان‌برکفان انقلاب را. اگر واقعاً مردم ما نمی‌دانستند برای چه بر علیه رژیم شاهنشاهی قیام کرده‌اند و اگر نمی‌دانستند برای چه می‌خواهند نظام اسلامی را مستقر کنند، آیا در این صورت به اهداف خود می‌رسیدند؟! آیا با وجود این همه شبهات و القائات که در اوایل انقلاب وجود داشت، مردم به جمهوری اسلامی رأی «آری» و «سبز» می‌دادند؟! بعید می‌دانم! و یا در طول جنگ تحمیلی و جهاد فی سبیل‌الله، اگر رزمندگان ما معرفت و شناخت کافی نسبت به نظام و انقلاب نداشتند و مردم نیز آگاهی از علت جنگ نداشتند، آیا به نظر شما می‌توانستند با ارتشی که از طرف تمامی دنیا مورد حمایت بود، بجنگند و این همه سختی و بلا را تحمل کنند؟! مطمئناً و بدون هیچ شکی، اگر این شناخت و معرفت و باور عمیق نسبت به انقلاب و حکومت اسلامی و رهبری نظام نبود، طولی نمی‌کشید در همان اوایل جنگ، مردم پشتیبانی انسانی و مالی و معنوی خود را قطع می‌کردند و آنچه نباید بر سر نظام بیاید، می‌آمد...

روح شهید باهنر شاد! که خودآگاهانه راه دفاع از انقلاب را انتخاب کرد و عاشقانه به لقای خدا رفت که بینش رهپویان امام و مدافعان انقلاب را این‌طور به تصویر کشید. «ما ولایت الهی، حاکمیت الله و ولایت امام و ولایت فقیه می‌خواهیم که به دنبال ولایت الله است و تبلور ولایت الله است در جامعه‌مان مستقر شود. ما جنگ می‌کنیم برای ولایت فقیه. ما قتال می‌کنیم برای اینکه طاغوت برود، وابستگی‌ها برود، حاکمیت انواع مکتب‌های التقاطی و الحادی و غربی و شرقی از بین بروند، ولایت الله بیاید، ولایت خدا بیاید؛ و اجعل لنا من لدنک نصیراً؛ و از طرف خدا یاور بیاید.»(1) این نگاه در حقیقت مطالبات مردمی بود که از نهاد وجودی آنان می‌جوشید و در راستای عینیت‌بخشی به آن، آگاهانه و عالمانه گام برداشتند.

یادم می‌آید که سال 82 در دیدار با رهبر معظم انقلاب، ایشان یک جمله‌ای فرمودند که تا امروز در ذهن بنده نقش بسته است: «شما باید تاریخ معاصر کشورمان را بدانید.» چرا که این حرکت پشتوانة ملی و مذهبی ماست. ما اگر شناخت مبسوطی از آن نداشته باشیم، در دفاع از آن و همچنین تجربه برای آیندة نظام اطلاعات کافی نخواهیم داشت. آنگاه نخواهیم توانست مسائل روز را تحلیل و تفسیر کنیم. پاسخ شبهات را نمی‌توانیم بدهیم و چه بسا خود نیز در دام این شبهه‌ها گرفتار شویم.

پیمودن راه امام و شهدا، مطمئناً از طریق همان درک صحیح از انقلاب و مبانی آن امکان‌پذیر است. شهدای ما قبل از جنگ و در حین جنگ و بعد از جنگ، واقعاً چنین شناختی داشتند. جهت اطلاع و یادآوری عرض می‌کنم که حتی شهید چمران، چند جلسه سخنرانی در مورد انقلاب داشتند. از شهدای دیگرمان: شهید همت، شهید آوینی، شهید صیاد شیرازی، شهید بهشتی و... هم همین طور. آنها اول آرمان‌ها و اهداف انقلاب را شناختند، آنگاه برای دستیابی به آن آرمان‌ها وارد معرکه شدند و برای حفظ آنها نیز سینه‌شان را در برابر گلولة دشمن سپر کردند.

خلاصه آنکه یکی از لوازم همراهی و تبعیت از سیرة شهدا، درک صحیح از انقلاب و مبانی آن است.

«شما باید تاریخ معاصر کشورمان را بدانید.»

ان‌شاءالله

 

پی‌نوشت:

1. شهید باهنر الگوی هنر مقاومت، دفتر اول، ص 244.

 

 

انسان تا مبدأ و مقصد و هدف و راه‌های رسیدن به آنها و امکانات و مشکلات و همه اینها را نشناسد، نمی‌تواند قدم از قدم بردارد و اگر به فرض اینکه حرکتی هم انجام داد، اگر نگویم بر خلاف هدف است، می‌توان گفت خیلی کُند و یا بی‌ثمر است.

ـ این روزها، از یک طرف، حواسمان به  جشن‌های نیمه‌شعبان و پیشواز رفتن ماه رمضان است و از سوی دیگر، ویژه‌نامة دفاع مقدس هم کلی سرمان را شلوغ کرده است. راستش را بخواهید، جلسه گذاشتن و مشاوره گرفتن با بر و بچه‌های دوران جنگ، برای پیدا کردن سوژه‌های نو و مطالب نو هم عالمی دارد. وقتی خاطرات و عکس‌های جدید را می‌بینیم که تازه مهر سکوتشان شکسته، و داستان سیر و سلوک شهدا را می‌شنویم، احساس می‌کنیم اصلاً آنها این دل‌نگرانی‌ها را نداشته‌اند و گویی کار آن از ملکوت، و ملکوت آنان از کار جدا نبود! آن وقت است که به خودمان می‌گوییم «ما کجا و آنها کجا؟!» فاصله را که می‌بینیم، می‌خواهیم قلم را زمین بگذاریم و برویم سراغ یک موضوع دیگر...

فکر نکنید شعار می‌دهیم و سجاده آب می‌کشیم، واقعا فاصله خیلی زیاد است؛ به اندازة فاصلة‌ ما با ستاره‌های آن سوی کهکشان. دلمان فقط خوش است به اینکه خودمان را به آنها می‌چسبانیم، و به نامه‌‌های شما که هر هفته وقتی بازشان می‌کنیم و بازتاب امتداد را می‌بینیم، یا صدای خواننده‌ای را از آن سوی خط و تلفن گویا می‌شنویم، روحیه می‌گیریم و می‌گوییم: «برویم سنگر امتداد و همان سلاح قلم.»

ـ راستی این روزها از بستة‌ پیشنهادی خیلی حرف می‌زنند. ما هم یک بستة پیشنهادی داریم ـ البته از نوع عزیزانه‌اش ـ به تمام رفقایی که دوستشان دارید: «اشتراک امتداد». اگر هر کسی دست یک نفر را بگیرد و به خوانندگان امتداد اضافه‌اش کند، می‌دانید چه اتفاقی خواهد افتاد... .

یا علی

 

 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:2 صبح     |     () نظر



حسن ابراهیم‌زاده

«سوار هلی‌کوپتر بودیم و از روی تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی رد می‌شدیم. این جزیره‌ها از بالا خیلی کوچک به نظر می‌آیند. یکی از بچه‌ها به شوخی گفت: حملة عراق به ایران به خاطر همین جزایر است، آقای رجایی! بدهید به صدام و بگذارید برود! سر این موضوع ایشان خیلی خندید و گفتند. اگر فقط همین بود که خیلی خوب می‌شد.»(1)

رجایی در ورای حملة نظامی رژیم بعثی، چیزی فراتر از اشغال سرزمین ایران می‌دانست، مبارزه و رویارویی با ایمان و اعتقادی که موجودیت ابرقدرت‌های جهانی و ایدئولوژی‌های چپ و راست را با مخاطره روبه‌رو ساخته بود.

رجایی به خوبی به این نکته دست یازیده بود که استراتژی گازانبری بنی‌صدر در جنگ و عزل فرماندهان مؤمن از ارتش، چیزی جز بستن دست رزمندگان از پشت و راه باز کردن برای پیشروی نیروهای بعثی نیست؛ از این‌رو در شورای دفاع به صراحت در برابر سیاست‌های جنگی بنی‌صدر ایستادگی کرد و گفت: «من با شیوه‌ای که شما در ارتش به‌کار می‌برید و اصولاً در توانایی شما در کارهای ارتشی تردید دارم و شما را در این زمینه قبول ندارم.»(2)

کارشناسی‌های بنی‌صدر در برابر دولت و کابینة شهید رجایی در خصوص تلاش این مرد و مردان کابینه‌اش در دفاع از کیان مرزهای اسلامی، تنها به آنچه که در محدودة قدرت او در «فرماندهی کل قوا» بودند، خلاصه نمی‌شد؛ بلکه با عدم پذیرش و موافقت بسیاری از وزرای پیشنهادی او، موجب تضعیف نظام اسلامی در برابر هجمة همه‌جانبة دشمن می‌شد تا جایی که شهید رجایی در نامه‌ای به تاریخ 13/12/59 بنی‌صدر را اینگونه مورد خطاب قرار می‌دهد:

«حقیقت این است: جنگ، وابستگی، محدودیت بندری،‌ محدودیت ارزی، مشکلاتی است که در گرانی اثر مستقیم دارند و شما نیز آن را خوب می‌دانید و نیز خوب می‌دانید و نیز خوب می‌دانند که: اولاً تا وضع بنادر در رابطه با جنگ چنین است، ثانیاً با مخالفت شما وزیر بازرگانی انتخاب نشده، ثالثاً به علت محاصره اقتصادی، دولت قادر به وارد کردن مواد اولیه نبوده و در نتیجه تولید کارخانه‌ها پایین است، و بسیاری دلایل دیگر که شما آن را خوب می‌دانید، حل مشکل به این سادگی‌ها هم که شما انتقاد کرده‌اید نیست، ‌منتظر ارائه برنامه شما هستیم. در غیر این صورت به خاطر روحیه مردم در حال جنگ، انتظار دارم با مسئله اقلاً برخوردی سالم بفرمایید.»(3)

رجایی در کنار رسیدگی به امور جنگ‌زدگان و پشتیبانی از جنگ و نبرد مظلومانه در جبهه‌‌ای که در داخل، بنی‌صدر ایجاد کرده بود، در برابر جبهه گشوده شده دیگری به نام پایان دادن به جنگ، به دنبال نجات صدام از دامی بود که خودش پهن کرده بود؛ چنین موضع‌گیری می‌کرد:

«رزمندگان ما می‌دانند که ما برای دفاع از شرفمان راهی جز جنگیدن نداریم؛ این رفت و آمدها به درد نمی‌خورد. بهترین قراردادها را می‌توان در جبهه‌ها با پیروزی در جنگ به امضا رسانید، چون معمولاً در پشت میز مذاکره نمی‌توان آن نتیجه را گرفت که در جبهه جنگ عاید شود.»(4)

از این رو خود با حضور در جبهه‌ها همواره درصدد روحیه‌بخشی به رزمندگان برآمد. اینجاست که وزرای کابینة او، چون شهید باهنر که در آن زمان در پست وزارت آموزش و پرورش بود نیز در جبهه حاضر می‌شدند. شهید باهنر در مصاحبه با خبرنگار جمهوری اسلامی دربارة حضور در جبهه و مطالبات آن چنین می‌گوید:

«من از جبهه‌های سوسنگرد بازدید به‌عمل آوردم. در این جبهه به منطقه عملیاتی برادران ارتش و همچنین پاسداران سپاه و بسیج سر زدم و از پادگان حمیدیه بازدید به‌عمل آوردم. روحیة رزمندگان خوب بود و آنها منتظر حملات کاری و ضربات نهایی بر دشمنان خود بودند... پیام آنان این بود که ما ضربات دشمن را از نزدیک تحمل می‌کنیم، اما حاضر نیستیم خون شهیدانمان توسط گروه‌های چپ آمریکایی پایمال گردد و هرگونه سازش و تسلیم را نفی می‌کردند و می‌گفتند تا قطع کامل تجاوز عراق و ابلاغ پیام انقلاب به توده‌های مسلمان و مستضعف منطقه از پای نایستیم، همچنین خواستار قاطعیت بیشتر در برابر این مزدوران خودفروخته بودند.»(5)

باهنر نیز چون رجایی بر این باور بود هدف غرب و ایادی آن، چیزی فراتر از اشغال سرزمین ایران است؛ از این رو پیروزی مدافعان مرزها را، پیروزی حق بر باطل و حاکمیت خدا می‌دانست و در پیامی از آنان چنین خواست:

«با اعتماد و اتکال به خدا و به امید قاطع به پیروزی حق بر باطل، لحظه‌ای سستی به خرج ندهند و اطمینان داشته باشند خداوند حامی این انقلاب و رزمندگان پاک و فداکارش خواهد بود و آیندة نزدیک به نفع حاکمیت خدا و تحقق وعدة تخلف‌ناپذیر خدا مبنی بر پیروزی حق بر باطل خواهد بود.»(6)

رجایی نبرد با دست خالی را بهتر از دراز کردن دست به سوی ابرقدرت‌ها برای تأمین سلاح‌های نظامی می‌دانست و همواره می‌گفت:

«زمانی که اسلحه‌های ما تمام شوند، با چنگ و دندان خواهیم جنگید و این را بهتر از آن می‌دانیم که از ابرقدرت‌ها اسلحه دریافت کنیم.»(7)

و باهنر هم مقابله و مقاومت با هر وسیله در برابر هر‌گونه تهاجم را عزتمندتر از تسلیم در برابر دشمن برمی‌شمرد و همواره می‌گفت:

«ما در هر حال برای مقابله و مقاومت با هر نوع حملة نظامی آماده‌ایم و تسلیم، در فرهنگ انقلاب ما راه ندارد.»(8)

 

 

 

پی‌‌نوشت:

1. شهید محمد علی رجایی، سید شجاع‌الدین میرطاوسی، جلد دوم، ص 163.

2. چگونگی انتخاب اولین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی و مکاتبات رجایی با بنی‌صدر، ص 139.

3. همان مدرک، ص 151.

4. شهید محمد علی رجایی، سید شجاع‌الدین میرطاوسی، جلد دوم، ص 195.

5. شهید دکتر باهنر، الگوی هنر مقاومت، دفتر اول، ص 177.

6. همان مدرک، ص 178.

7. شهید محمد علی رجایی، سید شجاع‌الدین میرطاوسی، جلد دوم، ص 190.

8. شهید دکتر باهنر، الگوی هنر مقاومت،‌ دفتر اول، ص 318.

 

 

رجایی نبرد با دست خالی را بهتر از دراز کردن دست به سوی ابرقدرت‌ها برای تأمین سلاح‌های نظامی می‌دانست و همواره می‌گفت: «زمانی که اسلحه‌های ما تمام شوند، با چنگ و دندان خواهیم جنگید و این را بهتر از آن می‌دانیم که از ابرقدرت‌ها اسلحه دریافت کنیم.»

و باهنر هم مقابله و مقاومت با هر وسیله در برابر هر‌گونه تهاجم را عزتمندتر از تسلیم در برابر دشمن برمی‌شمرد و همواره می‌گفت: «ما در هر حال برای مقابله و مقاومت با هر نوع حملة نظامی آماده‌ایم و تسلیم، در فرهنگ انقلاب ما راه ندارد.»(



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:2 صبح     |     () نظر

www.avini.com

مرتضی دل‌بسته بود، ناله‌های شبانه‌اش، دردی جانکاه در دل داشت، که با هق‌هق گریه می‌آمیخت. سید بارها و بارها برایمان از شهادت گفت: از رفتن به سوی نور، پرواز کردن، بی‌دل شدن، سجده‌گاه خویش را با خون سرخ نمودن و راهی بی‌پایان تا اوج هستی انسان گشودن. به یاد دارم که در مورد زندگی و مرگ گفت: « زندگی کردن با مردن معنا می‌یابد، کلید ماجرا در مردن است، نه زندگی کردن.» چگونه مردن برایش مهم بود؛ و خداوند آرزویش را به سر منزل مقصود رساند.

سایت شهید آوینی، با هدف گسترش آشنایی بازدید گنندگان با شخصیت سید شهیدان اهل قلم و همچنین آشنایی با فعالیت‌ها و دستاوردهای آن بزرگوار ایجاد شده است.

در صفحة اول این سایت که وارد می‌شوی چهارده منو جلب توجه می‌کند:

زندگینامه شهید آوینی؛ خاطرات برگزیده؛ آوینی در بیان دیگران؛ سیری در اندیشه‌ها؛ دستاوردهای شهید؛ یادواره‌ها و جشنواره‌ها؛ مصاحبه با دوستان؛ فیلم‌های منتخب؛ آلبوم عکس؛ یادگاری‌ها؛ شاهدان روایت؛ گپ شهدا؛ سفرنامه؛ از کربلا تا قدس.

و همچنین دو لینک که در یکی از آنها نوشته شده: برای مشاهده نماهنگ ویژه شهادت سید شهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی اینجا کلیک کنید. و دیگری: سخنی با سید مرتضی آوینی؛ دوست عزیز حرف‌های دل خود را با شهید سید مرتضی آوینی در این مکان ثبت کنید و پاسخ خود را در همین ستون ببینید.

بررسی لینک های سایت

زندگینامه شهید آوینی: زندگینامه از زبان شهید؛ خاطرات برگزیده، که در این قسمت 37 خاطره از خاطرات شهید آوینی نگاشته شده است و با تیترهایی همچون پارتی‌بازی، داروی درد وصال، سفرحج و ... لینک داده شده است؛ سیری در اندیشه‌ها: در این لینک به جملات برگزیده از نوشته‌ها و تعابیر به کار برده شده در آثار شهید آوینی پرداخته شده است؛ دستاوردهای شهید: در این لینک به معرفی گروه روایت فتح، فعالیت‌های شهید آوینی در حوزه فیلمسازی، آثار مکتوب، در عرصه مطبوعات، نامه شهید آوینی به مقام معظم رهبری و شعری از او؛ پرداخته شده است؛ مصاحبه با دوستان شهید آوینی: در این لینک با پانزده تن از دوستان شهید آوینی درباره ایشان مصاحبه شده است؛ فیلم‌های منتخب: در این لینک چند فیلم و فایل صوتی از شهید آوینی قرارداده شده است؛ آلبوم عکس: در آلبوم عکس این سایت یکصد عکس مختلف از شهید آوینی قرار داده شده است.





کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/4/30:: 1:1 صبح     |     () نظر

   1   2      >