گزارش بازدید وابستگان نظامی 23 کشور خارجی در ایران، از مناطق کربلای ایران
صدای لغزش سنگریزهها، در زیر پاهایشان، نگاههای مغرور آنها را متوجه قدمهایشان کرد. آنها که همیشه سربالا میروند و به بالادست مینگرند، اینجا مراقب زیر پای خود بودند. گویا شلمچه به آنها فهمانده بود بایستی به من بنگرید نه به آسمان؛ عکس زیبای آسمان بر پهنه خاک من نگاشته شده است، سرتان را پایین نگه دارید و اندکی خاکی باشید. آهنگ زیبایی که سنگریزهها مینواختند، با صدای انفجارهایی که از سیستمهای صوتی پخش میشد، درآمیخت.
از همهجای دنیا آمده بودند؛ از ژاپن و چین و کره شمالی گرفته تا روسیه و گرجستان و ارمنستان و از آن سو تا فرانسه و ایتالیا و اوکراین.
قرار شد در انتهای کانال نونیشکل، که بازسازی شده یکی از سنگرهای نونی دشمن بود، بایستند و چند جملهای بشنوند. انبوه مردم که پشت سر آنان حرکت میکردند، در کانال ایستادند و منتظر سخنرانی شدند.
سیستمهای صوتی از کار افتاد و سخنرانی آغاز شد. مترجم سخنان را به انگلیسی ترجمه میکرد:
?
بسمالله الرحمن الرحیم... این منطقه، منطقه عملیاتی کربلای پنج است؛ بزرگترین عملیات جمهوری اسلامی و بزرگترین شکست عراق. عملیاتی که وقتی ایران انجام داد و از موانع پیچیده و سنگین عراق عبور کرد، دشمن را مجبور کرد که با قطعنامه 598 دستهای تسلیم را بلند کند. عملیاتی که در آن بچههای ما که جوانان و نوجوانانی کمسن و سال بودند، پشت چنین خاکریز کوتاهی ایستادند و جنگیدند و آن طرف عراق بود با چنین دژ مرتفعی همراه با تجهیزات و امکانات پیشرفته برای جلوگیری از نفوذ.
عراق تمام این بیابان را آب انداخته بود، آبی که نه رزمندهها پیاده بتوانند بروند و نه با قایق؛ و تازه آن را با موانع چند لایه پوشانده بود. عملیاتی که رزمندهها و جوانان ایرانی دست به دست هم تا دیوارهای بصره جلو رفتند؛ عملیاتی که نتیجهاش این شد که ما بتوانیم خودمان را به بصره بچسبانیم و عراق را از خرمشهر دور کنیم؛ عملیاتی که امروز وقتی آمریکاییها و اسرائیلیها یادش میافتند از فکر حمله به ایران منصرف میشوند. امروز که هفده سال از آن جنگ گذشته است، میبینیم نوجوانان ایرانی که نسل سوم بعد از انقلاب هستند، با پای برهنه در این خاکریزها قدم میزنند و این به حرمت و پاسداشت خونهای مقدسی است که در این سرزمین ریخته است.
اینجا همانگونه که میبینید، هیچ جاذبه گردشگری ندارد. تنها چیزی که دل همه را به اینجا میکشد و اینگونه در این خاکها و بیابانها مینشینند و به یاد شهدا توسل میکنند و ذکر میگویند، خون بچههاست که در این خاک ریخته شده است. از این طرف هر چه عقبتر بروید، میرسید به مرقد باشکوه و پر جلال امام خمینی و از این طرف (اشاره به مرز عراق) هر چه جلوتر بروید، میرسید به زندانهای ابوغریب. این سو جلال و جبروت حضرت حق است و آن سو خفّت و خواری اطاعت از شیطان.
این پیام حضرت حق است برای همه بندههایش، مسلمان یا مسیحی، عرب یا عجم، و امروز این خاک با دل همه حرف میزند. سال گذشته یک دختر مسیحی لهستانی وقتی آمده بود که ایران را بگردد، برای بازدید اینجا آمد. همین جا ماند و ازدواج کرد. جنگ ما جنگ گرفتن خاک نبود، انقلاب ما برای کشورگشایی نبود؛ انقلاب ما انقلاب قلوب بود و جنگ ما هم با تصرف قلوب به پیروزی رسید.
خدا یکی است و حرف حق هم یکی است، و حق اراده کرده است که این حرف انقلاب و امام خمینی به همه دلها بنشیند. آنچه در لبنان است، آنچه در فلسطین است، آنچه که در دل مسلمانان همه دنیا و همه قلوب آگاه در دنیا میبینید، نتیجه خون همه این بچههاست.
امیدوارم که نتیجه آنچه شما در این دو روز گذشته دیدید، این باشد که به ملتتان، به کاردارتان، به سفیرتان، به تمام لشکر و کشورتان بگویید که انقلاب ایران فریاد حقی داشت که امروز از این خاکها و بیابانها شنیده میشود.
امیدوارم روزی شما ما را دعوت کنید تا از فتوحات زیبای قلوبتان دیدار کنیم و ما انشاءالله آماده میشویم برای آن انقلاب عظیم، ظهور امام مهدی(عج)... . (صدای تکبیر حاضران)
?
هنگام سخنرانی همه سر تا پا گوش بودند.
صدای احسنت، احسنت ایرانیان سکوت فضا را میشکست.
بعضی از فرماندهان ارشد نظامی ایرانی که آنجا ایستاده بودند به وجد آمده بودند و میریختند.
تمامی نگاهها به لب و دهان حاج حسین دوخته شده بود که با شور سخن میگفت. این صحبتها غرور و غیرت ایرانی را به یادشان آورده بود: گل کاشتی، دستت درد نکند، واقعاً مَشتی بود، حاجی حرف دل همه را زدی...
?
پس از سخنرانی، همگی به طرف یادمان شهدای شلمچه حرکت کردند و با صدای گروه موزیک و ادای احترام به داخل یادمان رفتند. داخل گودی یادمان بودند که صدای مردم بلند شد: «انرژی هستهای حق مسلم ماست.» وابستگان نظامی کشورهای خارجی در ایران، با سرعت تمام و دوان دوان یادمان شلمچه را ترک کردند.
?
تعجب نکنید اینها کسانی بودند که در رزم شب میشداغ، وقتی صدای شلیک و انفجارات را شنیده بودند، از ترس روی زمین دراز کشیده بودند!
و دوباره سنگریزهها شروع به زمزمه کردند.
کلمات کلیدی: