«ـ نشانی قهرمان شماچی بود؟
ـ قهرمان ما اسمش پیچک بود.
ـ بله بله ما آنها را دیدیم... آنها به دور علفهای هرز پیچیدند. آنگاه همة هرزهها را از ریشه چیدند.
ـ آقا، خانم!... من و دوستم در جستوجوی یکی از همان پیچکهایی هستیم که میگویی؛ منتها پیچک ما چشمان سبزی داشت!...»
رحیم مختومی را میتوان با کتاب «چه کسی ماشه راخواهدکشید؟» معرفی کرد. این کتاب، از مجموعة «قصههای فرماندهان» و داستان زندگی شهید غلامعلی پیچک است. در این کتاب که تالیف آن متفاوت از هر داستان دیگر است، نویسنده آنچنان با تو صمیمانه حرف میزند و تو را مخاطب قرار میدهد که بعد از خواندن تنها چند صفحه از کتاب، گویی صمیمیترین دوست تو است. مثل اینکه کسی پهلویت نشسته، درحال نوشتن داستانی است و از تو کمک میگیرد. تو هم همیشه با او موافقی و مدام میخواهی با صدای بلند او را تحسین کنی. انگار هی میخواهی به او بگویی: «بله درست است. من هم میخواستم همین را بگویم!»
او در ابتدای کتاب، به نحوی زیرکانه تو را وارد گود میکند که خروج از این حلقه تا پایان کتاب مقدور نیست: «تو که هستی که این کتاب را در دست گرفتهای؟ هیچ میدانی ناخودآگاه وارد سال 38 شدهای؟ اگر باور نمیکنی یک لحظه دور و برت را نگاه کن؛ آن کلاههای شاپو. آن قباهای بلند. آن جلیقهها؛ درشکهها را ببین... . اگر زحمتی نیست، ساعتت را با ساعت من تنظیم کن: هفت و نیم صبح روز... . خوب! از حالا من و تو رفیقیم. به همین راحتی.»
?
آنچه در آثار مخدومی بیشتر از هر چیز دیگر تحسین برانگیز است، قهرمان داستانهای اوست که به شکلی واقعی و البته خارقالعاده به تصویرکشیده شدهاند. در بعضی مواقع انسان میماند نویسنده را بستاید یا به قهرمان داستان آفرین بگوید. مخدومی با داستانهای کوتاهش مخاطب را با نگاه خود به فرد و جامعه آشنا میسازد. در لابهلای سطرسطر این داستانها، اندرزها و الگوهای رفتاری نابی نهفته است که هر ذهن جویای هدفی را حداقل با یک بارخواندن به غواصی وامیدارد. حالا این هنر خود توست که تا چقدر بتوانی از تاریخ مکتوب پیش رویت درس بگیری.
?
کتاب «نرگس» که رمانی ویژة نوجوانان است نیز از آثار رحیم مخدومی است. او در این کتاب، برشی از جامعة سالهای پیروزی انقلاب را به تصویرکشیده است و تحول زیر پوستی جامعة بزرگ شهر و جامعه کوچکتر مدرسه و خانواده و همچنین از همه واضحتر، تحول آرام آرام فردی اسماعیل، شخصیت اصلی داستان، را به مخاطب عرضه میکند. اسماعیل نوجوان یازده ـ دوازده سالهای است که در جریان رویدادهای انقلاب، رفتهرفته از ناآگاهی به آگاهی، و از بیتفاوتی به هشیاری میرسد وکم کم بر ترس خود غلبه میکند.
?
شاید معروفترین اثر مخدومی که میتوان آن را به نوعی هم داستان بلندگفت و هم سفرنامهای به مناطق جنگی (چرا که به زبان اول شخص بیان شده است) «جنگ پابرهنه» باشد. در این اثر، مخدومی هر از گاهی با توصیفات خود، خواننده را شیفتة حال و هوای جبههها میکند و از سیر داستان خارج و به توصیف پیرامون خود میپردازد. این در حالی است که نه تنها رشتة کلام از دست نمیرود، بلکه برای نسل جوانی که با فضای جنگ آشنا نیست، بیشتر جذاب است.
مخدومی در فصل سوم کتاب، محیط آلودة شهر را از دید رزمندهای که تازه از خط برگشته، طوری توصیف میکند که انسان از اینکه در چنین فضایی زندگی کرده، احساس خسران میکند.
«در حال رفتنم، از کوچهها میگذرم. از کوچههایی که خود خطی است و خانههایی که خود جبههای است و مردمی که خود... . یا نه اینجا عقبه است؛ مقدمه ای است برای جبهه. آدمهای جبهه را اینجا میسازند. اگر آدمها در اینجا پرورش یابند...، همچون پسران مشدعلی حماسه میآفرینند... . در اینجا همه لباس خاکی یکدست میپوشند. همه زحمت میکشند. همه کار میکنند و عرق میریزند و همه گرسنه میخوابند.»
?
بیشتر آثار معروف رحیم مخدومی که از او چهرة ماندگاری در ادبیات انقلاب اسلامی ساخته است، با موضوع دفاع مقدس است. خود او را نیز اگر ببینی، هنوز حال و هوای دفاع مقدس بر چهره دارد و همچنان دوستداشتنی است.
دیگر آثار او عبارتاند از: جنگ پابرهنه؛ تشنه(فیلمنامه)؛ خوابها و خاطرهها؛ هرکس کار خودش؛ فرمانده من؛ مناسک جبهه؛ نقش پنهان (نمایشنامه)؛ فردا پسرم برمیگردد؛ آنان که رفتند؛ مالک خیبر؛ و آخرین اثر وی: لوطی و آتش.
کلمات کلیدی: