زیر سقف آن آسمان و آن ابدیت ، هر چه شعر که از بر داشتم خواندم
ـ به زمزمه ای برای خویش ـ و هر چه دقیق تر که توانستم در خود نگریستم
تا سپیده دمید .
و دیدم که تنها « خسی » است و به « میقات » آمده است و نه « کسی »
وبه « میعاد » ی .
و دیدم که « وقت » ابدیت است ، یعنی اقیانوس زمان .
و « میقات » در هر لحظه ای . و هر جا . و تنها با خویش .
چرا که « میعاد » جای دیدار توست با دیگری . اما « میقات » زمان همان دیدار
است و تنها با « خویشتن » ..........
و دیدم که سفر ، وسیله دیگری است برای خود را شناختن .
این که « خود » را در آزمایشگاه اقلیم های مختلف به ابزار واقعه ها و برخورد ها
و آدمها سنجیدن و حدودش را به دست آوردن که چه تنگ است و چه حقیر
است و چه پوچ و هیچ .
برگرفته از کتاب « خسی در میقات »
نوشته « جلال آل احمد »
کلمات کلیدی: