او را از نزدیک ندیدهام، ولی تعریفِ چیرهدستی و شعر او را از دوستانِ کرمانشاهیام شنیدهام. مردادماه، یادآور مرصاد است و مرصاد، جلوة ذلت منافقان. غزلی از او را میخوانیم که در آن بیچارگی منافقانِ کوردل را به تصویر کشانده است:
مکمن
چون خس و خاشاک هی قرار ندارند
جبهة بادند، اعتبار ندارند
جنگل خشکی اسیر سایة نفرین
خفت از این بیشتر که بار ندارند
مسخ در آن سوی خط حادثه هستند
عطر کسی را به یادگار ندارند
تا که بگریند بی نصیبی خود را
گوشة دنجی در این دیار ندارند
غرق عفن، صورت مجسم مرداب
نسبت دوری به آبشار ندارند
خواب تبر دیدهاند این همه شب را
در سرشان طرحی از بهار ندارند
فاتح پوچاند در سیاهی غفلت
در صفشان یک نفر سوار ندارند
این همه خفاش را نگاه کن ای مرد
روز شود فرصتِ فرار ندارند
تشنه خوناند، خونِ هر چه که باشد
شرط وفا را سگان حساب ندارند
هستیشان را که خاک دلزده قی کرد
شرم چه خوب است! حیف عار ندارند.
کلمات کلیدی: