زمستان 83 بود، منطقه طلاییه، برای اولین بار کنگره شعر دفاع مقدس در مناطق عملیاتی برگزار شد و در حسینیه قمربنیهاشم طلاییه جمع شعرا جمع بود...
بچههای راهیان نور حسینیه طلاییه را خوب میشناسند و از آنجا خاطرات خوشی دارند، حیف که...
القصه، صبح زود کنار یکی از بچههای تفحص ایستاده بودم. یکدفعه دیدم سرش را پایین انداخته، دستها را در جیب بارانیاش کرده و مستقیم به طرف مجنون... یا شاید هم کربلا...
سریع سوار ماشین شدیم.
گفتم: کجا؟ اینجا که تو قدم میزنی آلوده به مین است و احتمال...
سرش را بالا گرفت و انگار که از خلسه بیرون آمده باشد، دور و برش را نگاه کرد، گفت: معذرت میخواهم!
بعد همانطور سر به زیر و آرام به سمت حسینیه برگشت.
علیمحمد، از معدود شاعرانی است که هنوز از شعرش بوی «خون دل» میآید. این شعرش پاسخی است به نامه عبدالحمید انصارینسب که باید گفت از رویشهای تازه تفکر شیعی است، و به قول قزوه: شعرش آدم را ذوقزده میکند:
به عبدالحمید انصارینسب
رادارها کاری به کار مرغهای دریایی ندارند
اژدرها سر به دنبال ماهیها نمیگذارند
حتی اگر آن ماهی روح دخترکی باشد
که از هواپیمایی مسافربری به آب افتاده باشد
از مرغهای دریایی، از ماهیها
از پریان
از موجها که لجوجانه و کودکوار
سر به سینه رزمناوهای غریبه میکوبند
بپرس و برایم بنویس
این آمریکا چیست عبدالحمید؟
که پشت همه دیوارهای خانه ما
پشت دیوارهای قصر شیرین و بندر عباس و تایباد
کمین کرده است
و با دوربینهای هیز نظامیاش، روز و شب
شانهها و گیسوهای درختان ما را دید میزند
این آمریکا چیست عبدالحمید؟
که پنجرههای رایانه شخصی من
ـ که چهارصد و هفتاد هزار تومان بدهکارم کرده ـ
رو به او باز میشوند
چیست این آمریکا
که بعضیها با یک بغل ریش
از خدا نمیترسند و از آمریکا میترسند
درست است که من هجده بار هواپیما سوار شدهام
اما تو بیشتر از من میفهمی
ناسلامتی تو هر صبح
در رودخانهای وضو میگیری
که به دریاهای آزاد میریزد
محکم باش مرد!
که دیروز دایی شدی و فردا بابا میشوی
محکم باش عبدالحمید!
ما برای گریه به دنیا نیامدهایم
در توضیحات شناسنامه همه ما نوشتهاند:
این دیوانه تا به دنیا آمد خندید
حالا این چه وضعی است
که من پناه گرفتهام پشت میزی در تهران!
در میدان آرژانتین!
در بنبست شانزدهم شرقی!
و تو از مسیر رودخانه به دریا میروی و میآیی
تا زیردریاییهای آمریکایی اشکهایت را بو نبرند
شوخی نکن عبدالحمید!
بیخیال غنیسازی و آزمایشگاهی و صنعتی!
نمیگذاریم حتی یکی از کلمههامان را به گوانتانامو ببرند
آخر ما به زبانی نفس میکشیم
که یکی از لغاتش عاشوراست
نه فارسی، نه عربی
به زبان ذوالفقار حیدر کرار
به زبان خون مطهر حسین
خیالاتی شدهاند کاندولیزا و جورج!
اینجا صحنه بازی رایانهای نیست
اینجا ایران است که بندر عباسش پرتغالیها را چلانده است
و بوشهرش انگلیسیها را
در تبریزش روسها یخ کردهاند
و در خرمشهرش عراقیها عرق...
مگر نه موشهای کور مغول
حتی گربههای ما را جویدند
پس چگونه است که ایران هنوز شیر است
و منگلها حتی یک بار هم به جام جهانی نرفتهاند!
چگونه در باربر بیانیههای شورای امنیت سجده کنیم
ما همانانیم که قرآن را گرفتیم و بوسیدیم
اما دستان مطلای خلیفهها را بریدیم
بیخیال کدوها که کشتیها و هواپیماها
به دوبی و کانادا میبرند
قلمت را بردار و از کبوترها بنویس
از ماسههای متبرک ساحل
ما برای گریه و تماشای غروب به دنیا نیامدهایم
و برای شنیدن اخبار CNN و BBC
به دنیا نیامدهایم تا چرندیات فوکویاماها را ترجمه کنیم
صبح نزدک است
و امت واحده باید طلوع کند
بلند شو عبدالحمید و از چهره سرخ سیبهای لبنان بخوان
«الا ان حزبالله هم الغالبون»
کلمات کلیدی: