محمد رضا دهشیری
ثبت خاطرات رزمندگانی که در اطراف من و شما زندگی میکنند، به عهده من و شما و نیازمند همکاری آنهاست. پس تلاش کنید این تکلیف را انجام دهید و برای انجام این وظیفه سعی کنید فن این کار را یاد بگیرید و برای یادگیری بخوانید و تمرین کنید و نتیجه خواندنها و تمرینها را به اطلاع صفحه چفیه نیز برساند. از طرفی ضعفهای این صفحه را نیز بدون اغماض یا بنویسید و بفرستید یا تلفن بزنید و بگویید.
در نوبتهای قبلی درباره سوژه، شناخت سوژه، طرح سؤال و ضرورت چالشی بودن مصاحبه و راههای پدید آمدن این چالش نوشتم. تمرینها و پیدا کردن مثالها را بیشتر به خودتان واگذار کردم. اکنون که احتمالاً ذهنیت مطلوبی نسبت به مباحث پیدا کردهاید، با ارائه چند مثال، تلاش میشود تا با کمک خودتان دریافتهایتان از تمرینها، آزمایش و تقویت گردد.
بگذارید تا از همین کتاب «مرد» نوشته «داوود امیریان» شروع کنم چون اولاً در همین شماره امتداد معرفی شده است ثانیاً شما را متوجه این موضوع کنم که مصاحبههای خوب چه برکاتی میتواند داشته باشد. داستانهایی چون مرد، مطمئناً تنها محصول تحقیق کتابخانهای نیست؛ یعنی این گونه نیست که نویسنده چند کتاب خوانده باشد و از دریافتها چنین داستان مستندی بنویسد. علیالقاعده این جور کتابها متکی به مصاحبههای نویسنده از شخصیتهای مرتبط با داستان است. ولی نکتهای که مهم است، این است که برای مصاحبه گرفتن از شخصیتهای اصلی همچون سید رضا هاشمی، شناخت عملیاتهایی که حاج احمد متوسلیان در آنها حضور داشته است یا شناخت مناطقی که او در آنها جنگیده است، ضروری است. همچنین نویسنده باید با افرادی که شخصیتهای فرعیاند گپ بزند و از آنها اطلاعات کسب کند تا اولاً با سوژه یعنی حاج احمد متوسلیان به حد کافی آشنا شود و هم با میزان رابطه سید رضا هاشمی و حاج احمد؛ تا بتواند حقایق را مستند کشف کند. مرحله تنظیم بحث دیگری است. یک نفر همچون امیریان، وجهه داستانی به آن میدهد، دیگری آن را به شکل خاطرهنویسی رزمنده درمیآورد و وجهه داستانپردازی آن را پنهان نگه میدارد؛ مانند کتاب «نه آبی، نه خاکی» نوشته فوقالعاده جذاب آقای علی مؤذنی، و سومی به شکل مصاحبه چاپ میکند، مانند کتاب «تکلیف است برادر» کاری از حسین بهزاد.
«رضا گوشی را به احمد داد و اشک شوق ریخت.
ـ حاجی نیستی ببینی عراقیها چهطور فرار میکنند، ما داریم به خرمشهر میرسیم.
ـ برادر متوسلیان، بچههای تیپ شهدا هم به نزدیکی خرمشهر رسیدند.
ـ سلام حاجی. شهبازی هستم. ما از «پل نو» گذشتیم.
ـ حاجی! همت هستم. ما میخواهیم با بچههای گردان عمار دست بدهیم.»
دقت کنید جز وجهه داستانپردازی، مصاحبهکننده، به چه ریزهکاریهایی ضمن مصاحبه دست یافته است. این نیست مگر تسلطی که قبل از مصاحبه بر موضوع پیدا کرده است.
مثال دیگری را از صفحه 65 کتاب «تکلیف است برادر» بخوانید.
? شما نیروهای سپاه استان همدان در کدام محور وارد عمل شدید؟
? در همین محور چهارم، رفتیم برای فتح گردنه صلواتآباد... یک سری از برادرهای حزباللهی پایگاه هوایی همدان ـ پایگاه خلبان شهید محمد نوژه ـ هم که داوطلب با ما آمده بودند آنجا کار میکردند.
? یعنی در قالب گروههای رزمی مستقل عمل میکردند؟
? نه، این بچههای نیروی هوایی با ما بودند، حتی لباس فرم سپاه بر تن داشتند...»
دقت کنید، شناخت مصاحبهکننده حتی از آرایشهای نظامی هم، چه به موقع به کار میآید و یک صحنه جذاب را پدید میآورد. نیروهای پایگاه هوایی در شرایط خاصی، لباس فرم سپاه بر تن میکنند و میجنگند.
نکته دیگری که بر آن تأکید شد، چالشی بودن سؤالات است و پرداختن به سؤالات جزئی که مثال قبلی در این باره نیز قابل توجه است. مثال دیگر از صفحه 26 همین کتاب:
«در تهران به کدامیک از مراکز فرهنگی ـ مذهبی گرایش و یا آمد و رفت داشتید؟»
و مثال دیگری از صفحه 119 همین کتاب: «با عنایت به این مطلب که فرماندهی ارشد نیروهای سپاه در جبهه غرب را محمد بروجردی فرمانده سپاه منطقه هفت کشوری به عهده داشت، در آن آغازین روزهای جنگ، آیا ایشان هم به سرپل ذهاب آمد؟»
جزئی بودن سؤال و چالشی که در دل این سؤال وجود دارد، کاملاً مشهود است. مثال بعدی را از این منظر توجه کنید که قرار است جدی بودن بحث به خواننده ابراز شود، از طرفی ببینید در همان ابتدای امر مصاحبهکننده چگونه تلاش میکند تا بدور از بیادبی یا جسارتی بر فضای بحث مسلط شود.
«سردار، با سپاس از اینکه دعوت ما را برای حضور در این مجموعه نشستها پذیرفتید، پیش از ورود به مباحث اصلی، بهتر است خودتان را بدون سانسور! برای خوانندگان متن مکتوب شده این گفتوگوها معرفی کنید. خواننده حق دارد با پسزمینههای زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی شخصیتی که قرار است راوی تاریخ شفاهی معاصر او باشد، آشنا بشود. متوجه که هستید؟»
نکتهای که باید در ادامه بحث، به موارد قبلی اضافه کرد این است که سؤالات نباید جزیرهای و مجزا از هم باشند؛ بلکه هر سؤال باید از دل سؤال و جواب قبلی برآید. وقتی که بحث درباره آن به یک جای مناسبی رسید، یا در بحث پیچ افتاد و اصل مصاحبه در معرض خطر قرار گرفت، به طرح محور جدیدی پرداخت.
به همان سؤالات صفحه 65 از کتاب «تکلیف است برادر» دقت کنید:
ـ شما نیروهای سپاه استان همدان در کدام محور وارد عمل شدید؟
ـ یعنی در قالب گروههای رزمی مستقل عمل میکردند؟
ـ عملیاتتان بر همین اساس پیاده شد؟
ـ چرا؟
ـ توپخانه خودی یا ضد انقلاب؟
ـ مگر تماس بیسیم شما با ایشان برقرار نبود؟
تمرین:
ـ کتاب «تکلیف است برادر» را بخوانید.
ـ از مجموعه کتب «فرهنگ جبهه» باز هم هر چه به دستتان میرسد بخوانید.
کلمات کلیدی: