سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ صدقه ای نزد خدا، محبوب تر از حقگویی نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

محمد رضا امینی

اشاره: فدات بشم سعید جان، مادر، تو که این جور نبودی، امیدم ناامید شد سعیدم، ای خدا، امروز حالش خیلی بده، سعید، فاطمه کوچیکتو، بچه‌ یک ماهه‌تو، محمد صادقتو به کی سپردی داری می‌ری؟ سعیدم قربونت برم، درد و بلای سعید بخوره به من، آخ من نمی‌دونستم که این‌قدر شیمیایی شدی، اصلاً نگفته بودی دو تا کلیه‌هات ترکش خورده، ای خدا چقدر مظلوم بودی، سعیدم، سعیدم، ای خدا، ای خدا،...»(3)

بعدالاشاره: خیلی تلاش کردیم با رفقای شهید جان‌بزرگی تماس بگیریم، ولی هر یک به دیگری پاس دادند و ما نیز چون زیاد از پاسکاری خوشمان نمی‌آمد، به خروج از این بازی رضایت دادیم و کمر همت را برای نوشتن بر اساس منابع محدودی که در دست داشتیم بستیم. بعد آقایان هی بیایند و بگویند فلان شهید مظلوم مانده، بدنه فرهنگی کشور خوابیده، حضرات به هنرمندان انقلاب بها نمی‌دهند و... بگذاریم و بگذریم.

?

دوازدهم اسفند 1344 بود که سعید به دنیا آمد. بعد از انقلاب در حدود سال‌های 60 کاریکاتورهایش را به مجله «امید انقلاب» می‌فرستاد. وقتی راهی جبهه شد، کارش را با عکاسی کربلای پنج آغاز کرد. در کربلای ده، (سال 66 ) حلبچه که بمباران شیمیایی شد، راهی آن دیار ماتم‌زده شد و تاثیرگذارترین و بلکه تکان دهنده‌ترین عکس‌ها را گرفت. جنگ که تمام شد، در دانشگاه هنر مشغول رشته عکاسی شد و در سال 1375 به عنوان دانشجوی نمونه کشور، به حج عمره اعزام شد. پایان‌نامه کارشناسی‌اش «عکاسی جنگ» بود. در سال 1376 در مقطع کارشناسی ارشد نیز قبول شد و ادامه تحصیل داد. موضوع پایان‌نامه‌اش را هم «عکاسی قبل» انتخاب کرد. سعید که پانزده سال عوارض دردناک شیمیایی را تحمل کرده بود، سرانجام در 22 تیرماه 1381 به دوستان شهید خود پیوست.

?

خدا یک دختر به سعید داد، از او پرسیدم: اسمش را چی گذاشتی؟ خیلی جدی جواب داد: اسم دختر را چی می‌ذارن؟ فاطمه گذاشتم دیگه!»(1)

?

عوارض مصدومیت شیمیایی‌اش عود کرده بود.  او را در بیمارستان بقیه‌الله بستری می‌کنند، به محض آنکه می‌شنود «آقا» برای بازدید به دوکوهه خواهد رفت، از بیمارستان جیم می‌زند و خودش را به دوکوهه می‌رساند و ناب‌ترین عکس‌ها را از ملاقات آقا با زائرین دوکوهه می‌گیرد و با ماسک اکسیژن به بیمارستان برمی‌گردد و چند روز بعد هم شهید می‌شود و پاییز 1382 نامه‌ای از کمیسیون پزشکی بنیاد فلان، عزّ وصول می‌بخشد که: «این آقا اصلاً متوفّی است، نه شهید»!(2)

?

 

?

در برابر آنان که بر طبل «هنر برای هنر» می‌کوبند، تنها، کسی می‌تواند قد علم کند و سخن بگوید که روحش کانون اتصال تعهد و هنر باشد. سعید جان‌بزرگی نیز مصداق همین است، مظهر هنر و تعهد. او می‌خواست با به تصویر کشیدن صحنه‌های جنگ، آن را ماندگار سازد و تاریخ مصور جنگ را آن‌گونه که هست، به تصویر بکشد نه آنگونه که عده‌ای می‌خواهند. او می‌خواست که این صحنه‌های جهاد را جاویدان کند، اما در اصل خود را جاویدان ساخت و این همان خواست الاهی است. جهاد، جهاد است و در این میان فرقی نمی‌کند که اسلحه به دست داشته باشی یا فرمان اتومبیل یا بیل کشاورزی یا قلم یا دوربین و غیره،‌ مهم آن است که در این عرصه باشی، در وسط میدان جهاد. این نیرویی که سعید را به حلبچه جایی که قتلگاه هزاران انسان بی‌گناه بود، جایی که نقطه به نقطه آن بوی مرگ می‌داد، همه جا آغشته به شیمیایی بود کشاند، چیزی جز نیروی ایمان و تعهد نسبت اسلام و انقلاب نبود. و راستش فرق بین هنرمندان اسلام ناب محمدی و هنرمندان بی‌هنر اسلام آمریکایی در همین تعهد است. تعهد ممیز این دو نوع اسلام است.

آوینی گفت: «برای پرداختن به جنگ، عللی سه‌گانه لازم بود که اگر در وجود هنرمند، این هر سه جمع می‌آمد، خود را در برابر جنگ متعهد می‌دانست و اگر نه، نه. نخست آن که لازم بود هنرمند دیندار و انقلابی باشد و بعد لازم بود که هنر را عین تعهد بداند و اگر آن دو محقق می‌شد، می‌ماند اینکه هنرمند رابطه جهاد و مبارزه و دفاع را با حقیقت اسلام و انقلاب اسلامی دریابد تا خود را نسبت به جنگ متعهد بداند...»(4) و سعید جان‌بزرگی همه این لوازم را دارا بود. او این لوازم را در ایام نوجوانی کسب کرده بود، در حالی که عده‌ای در هشتاد سالگی نیز نتوانستند آن را بیابند و ما «معتقدیم که هنر به معنای حقیقی خویش، جز در آینه مصفّای روح مؤمنین، تجلی نخواهد یافت و جز هنر متعهد به اسلام، هر چه هست، نه تنها هنر نیست، بلکه عین بی‌هنری است.»(5)

 

پی‌نوشت:

1. سررسید یاران ناب، 1385. به نقل از برادر نوروزی.

2. ماهنامه یاد ماندگار، شماره 2، بهار 1384. نقل از حسین بهزاد

3. سررسید یاران ناب، 1385. لالایی مادر سعید جان‌بزرگی در بسترش روی تخت بیمارستان، چند روز قبل از شهادت.

4. ماهنامه سوره، دوره اول، شماره اول.

5. همان.

 


 

 

 


 


 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط ارسلان سلطانی 87/3/13:: 12:25 صبح     |     () نظر