یادداشتهای یک شهید زنده 4
چند تا صبح بچهها از خواب بیدار شده باشند و دیده باشند جورابهایشان شسته شده، روی بند آویزان است و کفشهایشان واکس خورده تمیز و مرتب چیده شدهاند و لباسهایشان... آن هم توسط کی؟ کسانی که بعد از شهادتشان معلوم شد این کارها را میکردهاند. فرض کنید استاد دانشگاهتان، آن استادی که برایش احترام ویژه قائل هستید، یا معلم مدرسهتان، آن که بیش از همه دوستش دارید، از این کارها بکند و شما بعداً متوجه شوید؟ چه حسی پیدا میکنید؟ شاید این تشبیه توانسته باشد حس شما را به حال و هوایی که بسیجیها نسبت به فرماندهانشان پیدا میکردند نزدیک کند.
آیا هنوز هم میشود از این جور آدمها پیدا کرد که مقام و موقعیتشان تأثیری در رفتار و برخوردهایشان نگذارد؟ آنچه جذابتر از اندیشه یک فرد است و انسانها را شیفته خود میکند رفتار افراد است و راز برش و موفقیت نبی اکرم(ص) در میان اعراب جاهل نیز همین رفتار و حسن خلق بود.
هنوز این جمله حسن باقری از گوشها بیرون نرفته است که همواره میگفت: من سقای این بچههای بسیجیام. راستش را بخواهید همین گونه بودند که از آن طرف هم بسیجیها با لبخندشان خوشحال میشدند و با ناراحتیشان تب میکردند. ما اگر به جای آنها که از فرط تلاش و کار همواره خسته بودند باشیم، آیا کسی میتواند نزدیکمان شود یا چون آنها با لبخند و رویی گشاده به استقبال همگان خواهیم رفت؟
میگویند مهدی باکری به پادگانی رفت و هنگام ظهر که برای غذا خوردن آماده میشدند وقتی سایرین خوردن را آغاز کرده بودند پرسید: آیا امروز همه بسیجیها مرغ میخورند؟ سکوت جمع را که دید، سفره را ترک کرد. او همان است که وقتی شهردار ارومیه بود هم پا به پای همگان به سیلزدگان کمک میکرد و اساساً تواضع و حسن خلق اینجا و آنجا نمیشناسد و یک ویژگی ثابت جهادگران در راه حقتعالی است. و این یکرنگیها چقدر انسان را یاد سیره نبی اکرم(ص) میاندازد. وقتی که میشنوی اگر کسی وارد جمعی میشد که او نیز در آن جمع بود از طرز نشستن یا گفتن و پوشیدن و رفتار او نمیتوانست بفهمد کدام یک رسول اکرم(ص) است و مجبور میشد بپرسد: محمد(ص) کدام یک از شماست؟
در زندگی جهادگران راه خدا اگر تلاش شبانهروزی هست، اگر اخلاص هست و... حسن خلق و تواضع هم هست و وجود این صفات در کنار سایر صفات است که به آنها جامعیت بخشیده است و این جامع بودن است که زیبا و دوستداشتنی است. آدمی که دارد یک لشکر را مدیریت میکند و اگر ما به جای او باشیم به خودمان هم وقت ملاقات نخواهیم داد! چنان ساده و خاکی در کنار سایر بسیجیها مینشیند و میخورد و میپوشد که گویی هیچ تفاوتی میان خود و آنها احساس نمیکند و ذرهای غرور در وجود او نیست. همسر شهید همت میگوید: در تمام مدتی که با او بودم هرگز از خودش تعریف نکرد و فقط میگفت: من یک بسیجی سادهام. و خدا میداند که این سادگی راز فتح قلوب همه بسیجیها بود که آوینی دربارهاش میگفت: این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است. و بار دیگر یاد آن اسوه عالمیان میافتیم که در کارهای کوچک و بزرگ با مؤمنان همراهی میکرد و با رویی گشاده و خندان به استقبال مردم میرفت. کاش ما نیز که ادعای پیروی از آن بزرگان را داریم، این ادعا را با عمل خویش به اثبات برسانیم.
آن که مدعی پیروی از شهداست نمیتواند اهل بصیرت نباشد، اهل تلاش نباشد، اهل زهد نباشد، و اخلاقی زننده و تند داشته باشد. هیچ کس خشم همت و باکری و خرازیها را به خاطر ندارد، مگر در مواردی که نسبت به امور بسیجیها و جنگ کمکاری و سستی صورت میگرفت که آنگاه شدیدترین برخوردها را شاهد بودند. آنها حیطه ورود انسانها به جرگه دوستانشان را آنقدر تنگ نکرده بودند که هیچ کس جز خودشان در آن نگنجد؛ چرا که به «اشداء علیالکفار و رحماء بینهم» معتقد بودند و قطعاً هر کس را که خطایی داشته باشد نمیتوان جزء کفار به حساب آورد. ارزش شهدای ما به این بود که با رفتار زیبای خود و اخلاق خوشی که داشتند دروازههای ورود به حیطه نیکیها و خوبیها را به روی همگان میگشودند و یک به یک بر سالکان طریق «الله» میافزودند.
این رفتارهای متعادل بود که مرز شفافی را میان «ابهت» و «غضب» و «خوشرویی» و «لودگی» در زندگیشان کشیده بود و همین تعادل و جامعیت، زیبا و جذاب بود. بد نیست بار دیگر به سراغ خانواده شهدای محل برویم و از دوستان و آشنایان آنان، رفتار و کردارشان را بازخوانی کنیم تا خدای نکرده پس از مدتها ادعای پیروی از سیره شهدا و عشق به آنان، یکباره احساس خسران نکنیم. انشاءالله.
ادامه دارد...
کلمات کلیدی: