«مساجد سنگر است.» جملة به یاد ماندنی امام راحل است که دارای عقبة فرهنگی و سیاسی است. آقای ابوترابی را که میشناسید؟ او هم گفته بود: «اگر مسجد سنگر است، مسجد جامع خرمشهر سنگر تمام سنگرها است.»
?
خرمشهر زیر آتش بود و رزمندگان ایرانی که از شهر دفاع میکردند. در حقیقت از تمام ایران دفاع میکردند. تمام راهها هم به مسجد جامع ختم میشد. آنجا قلب تپنده شهر بود. عراقیها که حمله کردند. مسجد جامع شد مرکز برنامهریزیهای مقاومت خرمشهر، نه، بگو مرکز تمام ایران! سلاحها را جمع کرده بودند در مسجد جامع، و مردم، حتی زنها، میآمدند شناسنامهشان را میدادند، سلاح تحویل میگرفتند. هر کس سلاح، مهمات و آب و غذا میخواست، به مسجد جامع میرفت. هر واحد که نیاز به نیرو داشت، از مسجد جامع کمک میگرفت. هماهنگی بین نیروها و پایگاهها از طریق مسجد جامع انجام میشد. در مسجد زنها و دخترها به پخت و پز مشغول بودند و جیره جنگی آماده میکردند تا مدافعان خسته شهر را یاری کنند. هر کسی مجروح میشد، میبردندش مسجد جامع. شهدا را هم از آنجا میبردند به جنتآباد و تند و تند دفن میکردند.
?
مسجد جامع محل استراحت بچهها بود. فقط در مسجد میشد شبها را گرد آمد و استراحت کرد. دشمن اول نمیدانست بچهها کجا جمع میشوند، اما رادیو آنقدر گیجبازی در آورد که عراقیها جای بچهها را فهمیدند. دیگر مسجد جامع هم زیر آتش خمپاره بود.
?
دشمن فهمیده بود که مسجد جامع قلب مقاومت است. و باید به هر قیمتی این مقاومت شکسته شود. یک گلوله توپ، دوازدهم مهر گنبد مسجد را شکافت و در شبستان فرود آمد. خیلیها شهید و مجروح شدند. اما مسجد به خون نشسته تا 45 روز دیگر نیز سرپا و محکم ایستاده بود.
?
عراقیها داشتند به مسجد نزدیک میشدند. باید مسجد خالی میشد و بچهها میرفتند به آبادان و یا به یک جای امنتر. با این همه، باز هم چند نفر از زنها و دخترها ماندند، نمیرفتند. میگفتند هر وقت همه رفتند، ما هم میرویم. اسلحه میخواستند که بجنگند! خمپاره بعدی درست خورد وسط حیاط.
?
گنبد سوراخ شد. نور روز آمد توی شبستان مسجد. گرد و خاک تمام مسجد را پر کرد. دیگر مسجد روشن روشن بود.
?
مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود. مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بیپناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد، و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند، باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزویی بود که جز در بازپسگیری شهر برآورده نمیشد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود. همة ایران، مسجد جامع با تمام جراحاتش ایستاد تا اسطوره مقاومت مردم باشد تا روزی بار دیگر نوای نماز و صدای مناجات فرزندانش را بشوند.
?
سوم خرداد 61 خرمشهر، شهر خون، آزاد شد. رزمندگان داخل شهر شدند. مسجد جامع خوشحال بود! که فرزندانش را در آغوش میگرفت. رزمندهها در و دیوار مسجد را میبوسیدند و گوشهای ایستادند برای نماز، نماز شکر!
?
گرفتی چرا مسجد جامع خرمشهر، سنگر تمام مسجدهاست؟
و چه زیباست نماز خواندن در «مسجدی که سنگر است» و آن هم سنگری که «سنگر تمام سنگرها است».
کلمات کلیدی: